چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تموم شده ...

حس عاشقونه ام ، بیشتر نوشته های عاشقونه ام ، همه به باد رفتند ... 

اینه که دیگه دل و دماغ نوشتن ندارم . بیام چی بنویسم اخه ؟

بنویسم دوستم نداره و کلا بی خیالم شده ؟! بنویسم که دیگه امیدی به دیدنش ندارم ؟ بنویسم که دیگه آرزویی در سرم نیست ؟ که دیگه قصد ندارم پاپیچش بشم . که دیگه نمی خوام سراغی ازش بگیرم . دیگه نمی خوام مزاحمش بشم ...

از سال 88 که پیداش کردم تا همین یکی دو سال پیش آرزوی دیدنش توی سرم بود ... فکر می کردم یه بار میاد شهر من ... یه بار میاد و می برمش همه ی شهر رو نشونش میدم ... ولی حالا دیگه می دونم محاله بیاد ... دیگه هیچوقت نمیاد ... هیچوقت نمی بینمش ... دیگه آرزوش هم توی دلم نمی زنه ... دیگه هیچوقت منتظرش نمی مونم ... دیگه حتی الکی هم نمیگه که دارم میام ! دیگه حتی امید الکی هم بهم نمیده ... سالهای 90 تا 94 سالهای عشق و امید بود ... سالهایی که می دونم دیگه تکرار نمیشه . حالا من موندم و روزمرگی ها ... من موندم و بی عشقی ... من موندم و ناامیدی ... اینه که نوشتن نداره این همه غم ... اینهمه یاس و ناامیدی ... 

در ظاهر سعی می کنم خودم رو شاد و امیدوار نشون بدم ... ظاهرم هیچی نشون نمیده از اینهمه غم و رنج ... ولی واقعیتش اینه که دیگه بریدم ... دیگه تموم شده همه چی ... تموم شده ...

  • رها رها
  • ۰
  • ۰

سلام!

سلام ! سلام به وبلاگی که دیگه زیاد نمیام بهش سر بزنم یا چیزی بنویسم !

زندگی در جریانه و هی همه چی تغییر می کنه ... 6 سال پیش تازه افتاده بودم روی دور نوشتن دوباره و اوج وبلاگ نویسی بود ...

چند سال پر هیاهویی با تجربیات تلخ و شیرین زیادی گذروندم . عاشق بودم و رها و آزاد عاشقونه می نوشتم. 

حالا ولی دیگه اونجوری نمی نویسم . دیگه وبلاگ رو گذاشتم کنار . گاهی توی فیس بوک چیزی می نویسم . توی تلگرام هم با چند تا دوست گاهی حرف می زدم که فعلا اونم به فنا رفته !

بهونه ی عاشقیم و شور و نشاطم هم که دیگه کلا از دست رفته و فکر نکنم دیگه مثل قبل بشه ...

از دور گاهی فقط نگاهش می کنم توی فیس بوک ! همین !

توی یه فازی رفتم که کلا دیگه زیاد حوصله کسی رو ندارم ... حوصله فضای مجازی رو هم ندارم ... حتی حوصله ی خوندن و نوشتن هم ندارم ! ترجیح میدم مثل زنهای عادی به کارهای روزمره برسم و گاهی هم یه فیلم خوب ببینم . هیچ کار خاصی هم نمی خوام انجام بدم ! همین خونه زندگی و خودم و شوهر و بچه هام رو مدیریت کنم ، هنر بزرگیه و برام بسه ... 

اینه که دیگه حرف خاصی ندارم که لازم باشه بنویسمش ! 

  • رها رها