چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دل بی طاقت ...

قدیما بوی تابستون رو دوست داشتم, بوی شهریور رو دوست داشتم, اخرای تابستون خوشحال بودم ... منتظر اومدن پاییز بودم ... ولی تازگیا حالم از همه چی به هم میخوره ... از تابستون متنفرم ... حوصله ی بچه ها و شیطنتشون رو ندارم . تمام طول تابستون عذاب می کشم تا تموم بشه ... تا مهر بیاد و بچه ها برند مدرسه و من نصف روز راحت باشم . خلاصه اصلا مادر خوبی نیستم . به بچه هام گفتم الهی بمیرم بی مادر بشید تا راحت بشید ... دیگه کسی نباشه که اینقدر حرصش بدید و همش طلبکار باشید ... از بس تازگیا حرص میخورم چند بار فکر کردم برم پیش یه مشاور یا روانپزشک ... بگم یه قرصی, یه کوفتی بده من بخورم خر و بی خیال بشم و بشینم به دنیا لبخند بزنم ! ولی نرفتم! هی گفتم خودمو دست این مشاورا و روانپزشکهای دیوونه ندم! من که مشکلی ندارم! فقط شور زندگی از وجودم رفته ... فقط کم صبر و کم تحمل شدم ... باید سعی کنم اروم باشم. بی خیال باشم . دلم سنگ بشه ... دلم برای هیشکی نسوزه... مهربون نباشم . ادم هر چی می کشه از دل مهربون و نازکش می کشه .... خدایا این دل بی طاقت رو از من بگیر ... سنگم کن ... سنگ ....

  • رها رها
  • ۰
  • ۰

دلم تنگه ... غم روی دلم نشسته زیاد ... دارم فکر می کنم که کم کم بزنم به سیم آخر ... 

دنیا خیلی بی وفا و کوتاهه ... منم خیلی خسته ام ... خیلی ...

دلم می خواست براش بنویسم چطور دلت میاد اینجوری کنی ؟ چطور جواب کسی رو نمیدی که همه ی آرزوش تویی ؟! چطور دلش رو شاد نمی کنی ؟ من اگه بدونم یه نفر با یه حرف یا با یه نگاهم دلش شاد میشه ، دریغ نمی کنم ... همه ی تلاشم رو می کنم تا آدما رو شاد کنم ... تا دلگرمی بدم ... تا غم رو از روی دلها بشورم ... اونوقت تو نمی دونم می فهمی یا نمی فهمی ! می فهمی چقدر بهت احتیاج دارم ؟! می فهمی که دنیا داره روز به روز برام تیره تر میشه ؟! می فهمی که دیگه تحمل اینهمه دلتنگی رو ندارم ؟! می فهمی که چقدر بی تابم ؟! چقدر خسته ؟!

خب لابد نمی فهمی ... لابد برات مهم نیست ... وگرنه اینقدر دریغ نمی کردی ... اینقدر باعث غم و اندوهم نمی شدی ... 

منم دیگه این آخرین تلاشم بود ... دیگه سراغت رو نمی گیرم ... دیگه اجازه میدم که این غم و اندوه همه ی وجودم رو بخوره ... دیگه می بندم همه ی راههای ارتباطی رو ... همه چی رو پاک می کنم ... حذف می کنم ... می پیوندم به ابدیت ... به نیستی ... 

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه ... خداحافظ ای داغ بر دل نشسته .

  • رها رها