چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امشب نشسته بودیم یه سری از فیلمها و عکسهای چند سال پیش رو میدیدیم . وقتی که بچه ها کوچولو بودند ... فکر کردم چقدر زمان رو از دست دادیم ... چقدر دلم تنگ شد برای سنین کودکی بچه هام ... فکر کردم کاش بیشتر باهاشون وقت گذرونده بودم ... کاش بیشتر لذت برده بودم از خردسالیشون ... باید الانم بیشتر لذت ببرم از سنین نوجوانیشون ... می دونم چند سال دیگه هم دلتنگ این روزها میشم ... 

دلم که میگیره دلم نمی خواد با هیشکی حرف بزنم ... یه جورایی هم دارم ناامید میشم ... انگار دیگه نمی تونم لذت ببرم از نوشته های دوستم ... یعنی دیگه نمی نویسه ... دیگه پست نمیذاره ... دیگه نمی تونم نوشته هاش رو بخونم و غرق لذت بشم ... نمی دونم چرا نمی نویسه و دیگه پست نمیذاره ... بهش بگم هم فایده نداره ... کلا انگار هی عمر آدم می گذره و هر چند سال یه باری یه جورایی میشه ... همه چی عوض میشه ... منم دیگه حوصله ی حرف زدن یا اصرار کردن به هیچی ندارم ... فقط دلم تنگ میشه ... فقط دلم میگیره ... همین .

  • رها رها
  • ۱
  • ۰

دلتنگی و بی خبری چقدر تلخه گاهی ...

سرماخوردگی هم خیلی خره ...

دیشب عروسی بودیم و صبح از بس همه مون خسته بودیم بچه ها نرفتند مدرسه ...

چقدر تفاوت هست بین مردم و خانواده ها ... چقدر بعضیا همه جوره خوبند ، چقدر بعضیا همه جوره بدبختند ... بعضیا هم هی اون وسطا گیر کردند ، نه زیاد خوشبختند نه زیاد بدبخت ... خوشبختی و بدبختی ادما فقط هم به پول داشتن و نداشتن نیست ... بعضیا پول ندارند ولی کلی چیزای دیگه دارند که دلشون گرم باشه بهش ... بعضیا پول دارند ولی اون چیزای دیگه رو ندارند ... بعضیا هم پول ندارند هم ملاک های دیگه ی خوشبختی رو هم ندارند ... بعضیا هم ماشالله هم پول رو دارند و هم زیبایی رو دارند و هم همه ی ملاکهای دیگه برای خوشبختی رو ... کاملا جهان عادلانه است ! 

گاهی هم آدم دارایی هایی داره که از چشم همه پنهانه ... مثلا یه عشق بزرگ توی قلبت داشته باشی و یه عمر عاشقی کنی و مزه های خوب بچشی ولی هیشکی ندونه که تو با داشتن این عشق توی قلبت چقدر خوشبختی ، چقدر ثروتمندی ، چقدر دلخوشی ... 

فکر و اندیشه ی بزرگ ، روح بزرگ ، عشق بزرگ ، چیزایی نیست که همه کس ببینه و بفهمه و درک کنه ... پس این دارایی ها می مونه برای افراد خیلی خاص و کمیابی که می دونند جور دیگه ای هم میشه لذت برد ... 

هرچند دور ، هرچند بی خبر ، ولی دلخوشم به بودن تو ... همین که می دونم هستی خوبه ... هرجا هستی باش ، فقط باش ...

  • رها رها
  • ۰
  • ۰

امروز جمعه 2 اذر هست ... روزها تند تند می گذرند ... ابان هم تموم شد و اذر رسید ... یار غار ما هم ایران بود و هنوزم هست ولی بازم نخواست دیدارها تازه گردد ... ما هم راضی هستیم به رضای دوست ... 

اونقدر هر روز هزار جور کار دارم که اصلا نمی فهمم روزها و هفته ها چه جوری می گذرند ... اون هفته عروسی الهام بود ... پس فردا هم انشالله عروسی صفوراست ... رفت و امدهای فامیلی هم که روز به روز کمتر میشه ... مهر و محبتها هم هی کمتر و کمتر میشه ... دیگه آدمهای کمی هستند که ادم از ته دل دوستشون داشته باشه و با دیدنشون دل و قلبش آروم بگیره ... 

چند روز پیش لیلا م از تهران اومده بود ... قرار گذاشتیم هتل کوثر ... مریم و نرگس هم اومدند و بعد از چند سال دیدارها تازه گردید  ... 

امروزم توی خونه بودم و مثل کوزت در حال بشور و بساب ... 

اینجوریاست که زندگی جریان دارد ... روزها و فصل ها هم تند تند می گذرند و ما هم چاره ای نداریم جز گذراندن همین روزها به همین منوال ... اگه یار اوکی می داد می تونستم پنج شنبه جمعه تهران باشم و ببینمش ... ولی ظاهرا وقت نداشت و دلش نمی خواست و خبر نداد ... منم توی دلم گفتم باشه ! هر جور صلاح می دونی ، اصراری نیست . دیدار به روزی و زمانی که نمی دانم و نمی دانی و هیچ کس نمی داند ... 

  • رها رها