امروز بعدازظهر خوابت رو دیدم . داشتم با دخترم از جایی رد می شدم . یه جای عمومی بود . یهو دیدم صدای تو میاد . روی یه صندلی نشسته بودی . خوشحال شدم ولی نمی دونستم تحویلم می گیری یا نه ! چشمم بهت افتاد . خوشبختانه اخلاقت سر جا بود ! لبخند زدی و گرم سلام کردی . اومدم جلو و بغلت کردم و بوسیدمت . ساکت بودم و فقط سرت رو گرفته بودم و می بوسیدمت . تو هم خوشحال بودی . بعد یهو گریه افتادی و زیر لب چیزی زمزمه کردی . گفتم: چت شد ؟ چرا گریه می کنی ؟ گفتی : الهی بمیرم بچه ام دیگه حرف هم نمی زنه !
منظورت من بودم . منظورت این بود که من دیگه جرات حرف زدن نداشتم ... ساکت بودم ...
ظهر تا حالا خوشحالم ... خوشحالم که خوابت رو دیدم . امیدوارم تو هم خوشحال باشی . امیدوارم ازت خبری بگیرم . امیدوارم برگردی ...
- ۹۷/۰۷/۱۷