غم غریبی عزیزم ، زرد و شکسته ات نکنه ؟!
غربت خیلی بد چیزیه ... غربت از جنس اونی که می خوای رو نداشته باشی ... از اون جنسی که کسی رو نداشته باشی مثل کوه پشت سرت باشه ...
عشق اونجوری خوبه که بدونی یه نفر همه جوره پات وایساده ... که به خاطرت زمین و زمان رو به هم می دوزه ...
این سال 96 هم داره اخرین نفسهاش رو می کشه ... تموم شد با همه ی خوبی ها و بدیهاش ... یک هفته دیگه مونده ... امروزم چهارشنبه سوریه ...
عید هم عیدهای قدیم ... یه عشقی بود ، یه شوری بود ، یه انتظاری ... حالا دیگه همینجور رفع تکلیفی اماده میشیم برای بهار ... یه خونه تکونی در حدی که زندگی تمیز باشه چهار نفر میان خونه مون نگن ای بابا چرا یه دستی به سر و روی خونه نکشیدی !
اون وقتا برامون مهم بود نو شدن سال ... تغییر و تحول ها ... عشق و دوستی ها ... پیام تبریک فرستادن ها ... ولی حالا دیگه هیچ کدومش رنگ و بویی نداره ...
زندگی بدون عشق تو صفایی نداره نازنین !
می فهمی ای دور ؟! می فهمی ای که همیشه نیستی ؟! می فهمی تویی که رفتی ؟!
مزه و حاصل این عمر ، تو بودی ...
تویی که رفتی ... تویی که نیستی ...
خب دیگه اینم سرنوشت ما بود ... کاریش نمیشه کرد ... لحظه های بی تو بودن می گذره اما به سختی ... امیدوارم به تو سخت نگذره ... امیدوارم تو شاد باشی و حال دلت خوب خوب خوب ... امیدوارم کسی رو داشته باشی که عاشقت باشه ... امیدوارم کسی رو داشته باشی که وقتی خوابی نگاهت کنه و قربونت بره ...