چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خواب و مجله

فکر می کنم یه زمانی هم باید پناه بیارم به این وبلاگ ...

دارم شدیدا فکر می کنم که داستانهام رو چطوری چاپ کنم توی نشریات...

امشب داشتم به مجله ی بخارا فکر می کردم و خوابی که دیدم ... توی خواب یه نفر منو معرفی کرده بود به سردبیر مجله بخارا ... برای چاپ آثارم ... نمی دونم تعبیرش چیه ...

برم ببینم باید چیکار کنم ...

  • رها رها
  • ۰
  • ۰

نت دیروز عصر وصل شد . سر زدم به شبکه های اجتماعی . احوال دوستانم رو پرسیدم . زنگ زدم به وینگولی (: دو سه ساعت حرف زدیم . دوستان خارج از کشور خیلی نگران شده بودند . دلم آروم شد با دوستام حرف زدم . 

استاد ادبیات از داستانهام خوشش اومده بود . دیگه تصمیم گرفتم امروز و فردا داستانها را آماده کنم بفرستم برای یه جایی ...

بریم بچسبیم به زندگی ...

  • رها رها
  • ۰
  • ۰

امروز شنبه است . صبح شنبه است و نمیشه باهات حرف بزنم . اونایی که تلگرام و واتس آپ رو میبندند و تعطیل می کنند نمی دونند یا نمی فهمند که دنیای کسانی را داغون می کنند؟ 

دیروز مهمون داشتم . از مامانم گله کردم . هرچند می دونم فایده نداره ولی خب گاهی دل آدم میگیره دیگه . 

آدم از یه دقیقه یا یه روز دیگه ی خودش خبر نداره.  چه می دونستم ممکنه شرایطی پیش بیاد که هیچ جوره نتونی با کسانی در ارتباط باشی که ازت دورند؟ اون هفته صبح شنبه هرچی زنگ زدم و پیام دادم جواب ندادی.  نمی دونستی ممکنه هفته بعد نتونم بهت زنگ بزنم . شب هم که زنگ زدم خندیدی که خوبه هنوز نت دارید . همون وقت قطع شد و والسلام ! 

می خواستم ازت بپرسم حال و احوالت توی ترک چطوره؟ خوبی؟ راحتی؟ می خواستم هر بار ازت بپرسم چند روز شد؟ چند هفته؟ فکر کنم امروز ۲۱ روز میشه . گفتی روز ۲۱ ام سخته؟ حالا چیکار کنم؟ امروز به یادم باش . قوی باش ... 

دیگر ای باد صبا دست ز بختم بردار 

خبر از یار نیار 

دل من خاک شد و دوش به بادش دادم ....

  • رها رها