دلتنگم ... بی تابم ... تمرکز ندارم ... کتاب "خانوم " مسعود بهنود رو دستم گرفتم و دارم می خونم ولی حواسم پرت و پلاست ... دو سه صفحه می خونم ، بیتابم ... بلند میشم یه سری به گوشیم می زنم ، می دونم خبری نیست ... ولی همینطور الکی هی یه سری به تلگرام می زنم ، یه سری به فیس بوک .... هیشکی برام پیامی نخواهد گذاشت ، کسی دلتنگم نیست ، کسی بهم فکر نمی کنه ...می دونم ... ولی خب دلم داره بهانه گیری می کنه ...هرچند دیگه محل نمیذارم به دل بهونه گیرم ... دلم دیگه داره تمرین می کنه مودب و متین باشه ...
دیروقته ... خوابم گرفته ... هیچ مرهمی بهتر از خواب نیست ...
- ۹۶/۰۵/۲۳