بعضی از صبح ها مثل امروز اصلا حالش رو ندارم بلند بشم و دوباره مثل هر روز بدوم دنبال امورات زندگی !
ولی چاره ای نیست . بچه ها می خوان برند مدرسه و باید بلند بشم صبحانه اماده کنم و تغذیه بذارم برای مدرسه و دوباره بپزم و بشورم و کارهای هر روز رو تکرار کنم ...
می دونم زندگی همینه ... ولی گاهی دلم می خواد بعضی از روزها رو تعطیل کنم ! دلم می خواد یه روز صبح کسی کارم نداشته باشه و بگه تا هر وقت دلت می خواد بخواب و اصلا لازم نیست به فکر صبحانه و ناهار و شام و خریدهای خونه و مدرسه ها و کلاس های بچه ها باشی !
زندگی همینطور ادامه داره بدون اینکه بدونیم چی میشه ...
گاهی که دلتنگم و حوصله ام سر رفته توی بعضی از کانالها پرسه می زنم و اگه جمله یا شعر قشنگی ببینم که خیلی به دلم بشینه می فرستم برای خودم !
چند وقت پیش اینو دیدم : اگر نویسنده ای عاشقت شود هرگز نمیمیری.
دیشب هم اینو دیدم : بلاتکلیف یعنی من ! وقتی مشق هر شبم نوشتن از عشق کسی است که نه می گوید برو و نه ماندنم را می خواهد .
این بلاتکلیف دقیقا منو توصیف کرده ... یه عمره از عشق کسی می نویسم که نه بودنم را می خواهد و نه نبودنم را !
- ۹۶/۰۷/۳۰