کارهای روزانه تمومی نداره ... همش هزار تا کار هست . گاهی هم از زمین و آسمون کارهای دیگه میباره ! جوری که گاهی احساس خستگی می کنم . دلم می خواد یه روز بخوابم و هیچ کاری نکنم و هیچ کسی باهام کار نداشته باشه . دیروز عصر رفتم کتابخونه و بعد از چند ماه دوباره عضو شدم و دو تا کتاب گرفتم . ولی مگه وقت می کنم مثلا یک ساعت با خیال راحت کتاب بخونم ؟! دیشب که نشد . از بس خسته بودم و کار داشتم . بعدش زود خوابیدم . امروز صبح هم هزار تا کار داشتم و می خواستم کلاس پیلاتس هم برم که همش نقش برآب شد ! مادرشوهرم زنگ زد که س فشارش بالا بوده و بیمارستان بستری شده و تا میان بقیه بیان تو بدو برو بیمارستان بچه ام تنها نمونه ! س خواهرشوهرمه که یه بچه 3 ساله داره و دومی رو بارداره و فشارش همش بالاست و رعایت هم نمی کنه و خلاصه ما فقط باید حرص بخوریم از دستش . خلاصه بدو بدو رفتم بیمارستان و خودش که زایشگاه زیر سرم بود . ولی من کارهای پذیرشش رو انجام دادم و یه نیم ساعت بعد تازه شوهرش اومده و بعدم اون یکی خواهر شوهرم که خودشم مثلا ماما هست و توی کادر درمانه ! خیلی هم ادعاشون میشه ها ... ولی بلد نیستند چطوری رژیم و تغذیه این خواهرشون رو کنترل کنند که هی فشارش بالا نره . من دیدم که گوش نمیده و خیارشور و تخمه و آجیل شور می خوره . ولی اگه بهشون بگی یه ذره رعایت کن و غذاهای نمک دار نخور ، سریع جبهه می گیرند که وای بچه ی ما هیچی نمی خوره که !
خب حالا باید حرص و جوش بخورند و بستری بشه و کلی پول بدن تا دیگه حرف گوش کنند . در ضمن خانم خانما دفترچه بیمه اش رو هم گم کرده چند روز پیش ! فکر کن حاملگی پرخطر داشته باشی و صبح و شب آمپول هپارین بزنی و فشارتم بالا باشه و تازه ماه ششم هم باشی و دفترچه ات رو هم گم کنی و حالا هم نور علی نور ...
من دیگه سپردمش به شوهرش و خواهرش و اومدم خونه . چون دم ظهر بود و گفتم بچه هام حالا خسته و گشنه میان خونه ...
همون وقت که کارهای پذیرشش رو انجام دادم گفتند به شوهرش بگو یک میلیون بیاره ! حالا این شوهره وضع مالیشم خوب نیست و همینجوری همش گیرند ... حالا حاملگی پر خطر خانم هم شده نور علی نور ... مدام دکتر و سونوگرافی و دارو و ... حالا که دیگه بستری هم بهش اضافه شد ... خدا رحم کنه ...
من کی وقت می کنم کتاب بخونم آیا ؟!
- ۹۷/۰۲/۱۷