چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

بهشت

گاهی حال آدم اونقدر خرابه که هیچی کمک نمی کنه جز خواب ... از اون جنس حال خراب که میگه : رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک منه خراب شبگرد مبتلا کن .

گاهی آدم شبگرد میشه ، گاهی هم پناه میبره به خواب بی موقع ... 

گاهی آدم واقعا جسمی و روحی کم میاره ... دیگه بدنش نمی کشه ... دیگه روح و روانش نمی کشه ...

چی میشه گفت ؟ به چه کسی میشه گفت از این حال خراب ؟ کیه که درک کنه که چی میگی ؟

انگار فقط باباطاهر چشیده این درد رو ... انگار بابا طاهر با سوز داره فریاد می زنه از این جدایی و از حال خرابش میگه ...

دلا از دست تنهایی بجانم

ز آه و ناله ی خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی

کند فریاد مغز استخوانم

دو زلفونت بود تار ربابم

چه می خواهی از این حال خرابم

تو که با مو سر یاری نداری

چرا هر نیمه شو آیی به خوابم ؟


این درد خیلی آدمو داغون می کنه ... چقدر قشنگ گفته که تا مغز استخوان آدم رو می سوزونه و فریادش در میاد ... خب این دردی نیست که همه چشیده باشند ... خب نمی فهمند آدم چی میگه ... حرفی هم بزنی فکر می کنند عقلت رو از دست دادی ، قابل درک نیست براشون ... 

عصریه رفتم توی پارک قدم زدم ... هوا خیلی خوب بود ... روحم داشت پر پر می زد ... جای تو پیش من خالی بود ، جای من پیش تو خالی بود ... هی فکر کردم کاش یا تو اینجا کنار من نشسته بودی ، یا من اونجا کنار تو روی اون میز و صندلی کنار ساحل دریا نشسته بودم ...درباره ی کتابها با هم حرف می زدیم ... یا اصلا درباره هر چرت و پرت دیگه ای که یادمون می اومد ! درباره ی فحش های خاله زنکی حتی ! درباره ی اینکه تو خیلی پاستوریزه بودی و معنای فحش ها رو نمی دونستی ... حرف های بد بلد نبودی ، که لازم بود یه نفر باشه که بهت بگه این چه معنی میده ! که تو هاج و واج گیج نزنی ... 

روی نیمکت نشستم و خودم رو کشیدم ... هوا ، هوای بهشت بود ... خب آخرین روزای اردیبهشت هم هست ... حالا بهشت نباشه ، کی باشه ؟! 

اسم رمز ما بهشت باشه ، موافقی؟ بهشتی که من و تو در این فاصله باید بسازیم ... توی این دوری و جدایی جانسوز ... 

روی نیمکت به تو فکر کردم ... به آسمان نگاه کردم ... یک جایی اون دوردورا شاید تو هم همون لحظه داشتی به من فکر می کردی ... با این تفاوت که من دم غروب نشسته بودم توی پارک و تو قبل از ظهر بود برات ... قبل از ظهر یک روز تعطیل ... 

  • ۹۷/۰۲/۳۱
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی