چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

دیروز دوباره حالم خوب نبود ... بی تاب ، بی قرار ، نا امید ... تابستون هم شده ... بچه ها هم تعطیلند ... نمیشه که صبح تا شب همینجوری الاف باشیم و بچه ها حرص بدن و من عذاب بکشم ... باز فکر کردم هیچی بهتر از کتاب خوندن نیست ... این فضاهای مجازی حال آدم رو بدتر می کنه ... تصمیم گرفتم دوباره آشتی کنم با کتاب خوندن و خودم و بچه هام رو بکشم سمت کتاب ... کمتر سر بزنم به اینستا و تلگرام و کوفت و زهرمارهای دیگه ...

پا شدم بچه هام رو برداشتم و رفتم کتابخونه ... چند تا کتاب امانت گرفتیم . ولی کتابهای کتابخونه خیلی فسیل شده و بچه ها رو جذب نمی کنه ... بردمشون یه کتابفروشی کاردرست ... لابه لای قفسه های کتابها گشتیم و به بچه ها گفتم کتاب انتخاب کنند ... کتابها خیلی هم گرون شده ...ولی خب خواستم کتاب بخریم و کار فرهنگی کنیم ...دو سه تا کتاب خودم انتخاب کردم ... دو سه تا هم بچه ها ... خریدیم و اومدیم و با ذوق نشستیم به کتاب خوندن ... برای بچه ها کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی رو خریدم ... کتابهایی که خودم بیشتر ذوق خوندنشون رو دارم بس که ساده و جذاب و گیرا می نویسه ...یکی از کتابها را با دخترم با هم خوندیم ...

بچه ها کلاس زبان می روند و امروز هر دو امتحان فاینال داشتند ... کمی با دخترم زبان کار کردم که نمره خوبی بگیرد . 

مادر بودن سخته ... نمیشه فقط به فکر خودت باشی ... باید برای اوقات فراغت بچه هات هم برنامه ریزی کنی ...

همیشه دخترم رو می رسونم کلاس زبان و برمی گردم خونه و بعد یک ساعت و نیم بعد میرم دنبالش ... نمیرم توی کانون زبان بشینم . امروز چون امتحان داشت و زودتر تموم میشد ، گفتم همونجا توی کانون منتظر بمونم تا کلاسش تموم بشه و توی این ترافیک نرم و برگردم . یه کتاب بردم که توی این مدت که منتظرم بخونم . مادرهای زیادی اونجا میشینند و منتظرند . هیشکی کتاب نمی خوند . همه در حال حرف زدن بودند دو تا دو تا ... من سعی کردم کتاب بخونم بین اون سر و صدا . یکی از مادرها که از همون اول هم دیده بودم با دیگران حرف می زنه و ظاهر و نوع حرف زدنش نشون میداد که رفتار چیپ و بی کلاسی داره و احتمالا سواد کمی هم داره ، نگاهی به من کرد و گفت خانم شما رو در حال کتاب خوندن دیدم یاد یه چیزی افتادم ! و بعدشم خاطره اش رو از یکی از دخترهای فامیل تعریف کرد که توی جمعیت کتاب دستش گرفته بوده و هیچی نمی خونده و فقط برای کلاس کار کتاب دستش بوده ... و اونا سر به سرش میذارند و اذیتش می کنند و این حرفها ... بهش گفتم والا من برای کلاس کار کتاب دستم نگرفتم و دارم می خونم . بعدشم کاش همه ی شما مادرها که حدود یک ساعت اینجا منتظرید به جای حرف زدن ، همه تون یه کتاب دستتون بود و یه چیزی می خوندید که یه چیزی یاد بگیرید ... خلاصه کلی در مورد کتاب خوندن و فوایدش حرف زدیم ... اون خانمه خیلی خاله زنک بود و هی متلک مینداخت ... مثلا همون اول گفت : یه کتابی هست که بهمون یاد بده چطوری حال فامیل شوهر رو بگیریم ؟! خندیدم و گفتم نه ! کتاب با این عنوان نیست . ولی اگه زیاد مطالعه کنی اونقدر طرز فکر و اندیشه ات بالا میره که بدونی با فامیل شوهر هم چطوری سر و کله بزنی ... گفت : نه من حال اینهمه کتاب خوندن ندارم ! می خوام توی سه چهار خط بهم یکی یاد بده که چیکار کنم ...

خلاصه برام جالب بود این یک ساعت توی کانون زبان نشستن ... هم اینکه دخترهای نوجوان رو ببینم و ببینم چطوری لباس می پوشند و چطوری رفتار می کنند و هم مادرهاشون ... احساس کردم از جامعه فاصله گرفتم و باید یه وقتهایی بیشتر بیام همچین جاهایی بشینم و نگاه کنم و بشنوم و ببینم توی جامعه چی داره می گذره ... 

چون چند ساله خودم ماشین دارم و همه جا با ماشین شخصی میرم و میام و حتی سوار تاکسی و اتوبوس هم نمیشم ، برای همین انگار دیگه توده ی جامعه رو نمیبینم و خبر ندارم که چه جوریند و چطوری رفتار می کنند و حرف می زنند ...

بیشتر مادرهایی که بچه مدرسه رو دارند ، دغدغه شون اینه که برای مقطع بعدی بچه شون رو کجا ثبت نام کنند ... مدام حرف مدرسه و آزمون و تست و ثبت نامه ...

دخترها رنگهای شاد می پوشند ... موهاشون بلنده و بافتند و از پشت روسری شون آویزونه اون موی بافته ی زیبا ... کیف کوله پشتی های رنگی و شاد و جینگولی دارند ... اصلا شبیه دوران نوجوانی ما نیستند ... ناخنهاشون لاک زده است ... صندل هاشون رنگی رنگی و زیباست ... صورتی و قرمز و سبز و نارنجی و زرد ... خوشحالم که جامعه ی ما رنگی شده ... مثل دوره ما سیاه و طوسی و قهوه ای نیست ...

  • ۹۷/۰۳/۲۹
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی