چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

کاش بمیرم ...

یک سال گذشت ! یک سال گذشت از روزی که این وبلاگ رو باز کردم ... و حال من همونه که پارسال بود شایدم بدتر ... هی میگم دیگه نمی نویسم ولی بازم تاب نمیارم ... باید یه جا بیام بنویسم تا تخلیه روحی بشم ... به درک که کی می خونه این حرفها رو ... به درک که چه کسی چه فکری می کنه ... 

مرگ دوای همه ی دردهاست ... حال ر رو خوب می فهمم ... اونم خیلی دلش می خواد از این دنیا بره و راحت بشه ... 

هیشکی نیست توی این دنیا که بفهمه حرف منو ... منم نمی خوام دقیق حرفم رو به دیگران بزنم ... 

هی هر روز سعی می کنم سر خودم رو به یه کارهایی گرم کنم تا یه روز دیگه هم سر بشه ... یه روز دیگه نزدیک بشم به پایان ... 

یکی از این کارها فیلم دیدنه ... میشینم هی فیلم نگاه می کنم ... 

خب به نظرت چیکار کنم ؟! این جهنم رو درست کردی برای خودت و من ... راه فراری هم نیست از این جهنم ... باید بسوزیم ... حالا هی خودمون رو با شعر و حرفهای قشنگ گول بزنیم ... هی امید بدیم که باید بهشت بسازیم ... هی امید بدیم که به عشق هم زنده ایم ... نه بابا ! کدوم عشق ؟! عشقی که سال به سال نبینیش ... عشقی که سال به سال هم صداش رو نشنوی ... عشقی که حتی یه خط برات ننویسه ... عشقی که همه ی درها رو روت ببنده ... مگه میشه ؟! مگه داریم ؟! اینکه دیگه عشق نیست ... هیچی نیست ... این هجران ، این فراق ، این دوری ، این فاصله ، فقط عذابه ... فقط رنج ... فقط پریشانی ... فقط در به دری ... دیگه کم کم دارم باور می کنم که هیچ عشق و علاقه ای بهم نداشتی و نداری ... اگه یه ذره قلبت برام می زد اینجوری نمی کردی ... اینجوری تنهام نمی ذاشتی توی این جهنم ... اینجوری رهام نمی کردی توی یاس و تنهایی و پریشانی ... اگه دوستم داشتی نگرانم می شدی ... می گفتی بذار برم ببینم چی شد این بدبخت دربه دری که اینقدر خاطرم رو می خواست ؟! دق نکرده باشه از تنهایی ؟! نمرده باشه از دلتنگی ؟!من اگه سراغت رو نگرفتم چون تو گفتی برو ... رفتم که اذیت نشی ... ولی تو که می دونی من می خوامت ... تو که می دونی من از دلتنگی میمیرم ... پس چطور دلت اومد منو اینجوری رها کنی ؟! چطور دلت اومد اینهمه رنج و عذاب رو بریزی توی جونم ؟! من که بهت گفته بودم یک روز و یک لحظه بی یاد تو نیستم ... من که گفته بودم عاشقتم ... من که گفته بودم از دوریت دیوونه میشم ...

خب دیگه ... دوستم نداری ... نمی خوای بودن منو ... کاش بمیرم ... بمیرم و راحت بشم از این درد ... تو هم دیگه خیالت راحت میشه ... شایدم الانم راحتی ... اصلا یادت نیست یه نفر بود که قلبش به عشق تو می زد ... چشمهام رو می بندم ... به ابدیت فکر می کنم ... به رفتن ... به نبودن ... به مردن ...

  • ۹۷/۰۴/۱۱
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی