امروز رفته بودم دندان پزشکی ...
دلم می خواد بنویسم ولی نمی دونم چی بنویسم ! از دورهمی ها که با دوستام میرم بگم ؟! یا از مشکلات خانوادگی سین ! اینکه دو روز پیش اومده بودند خونه ی ما تا مشکلاتشون رو حل و فصل کنیم !
کلا دنیا و زندگی گاهی خیلی خنده دار و مسخره میشه ...
امروز عصر عجیب دلم هوس غذاهای خوشمزه کرده ! مثلا حواسم رو جمع کردم که پرخوری نکنم و یه رژیم ملایم داشته باشم ، ولی امروز انگار رژیم اینا حالیم نیست ! دلم پیتزا می خواد ... پفک نمکی ... تخمه ... آجیل ...
دلم سکوت و آرامش می خواد ... این روزای تابستون که بچه ها بیشتر توی خونه هستند و هی تلویزیون روشنه و هی با هم حرف می زنند و توپ هی وسط سالن در حال خوردن به اینور و اونور هست دیگه اعصاب معصاب ندارم ... بیشتر عصرا یه برنامه ای برای خودم ردیف می کنم و از خونه می زنم بیرون ... ولی امروز خسته ام و می خوام توی خونه باشم ... دلم می خواد بچه ها برند بیرون و من توی سکوت و آرامش باشم برای خودم ...
چند تا داستان کوتاه نوشتم ، می خوام انشالله کم کم بشینم سر و سامانشون بدم ... بلکه هم چاپشون کردم ...
- ۹۷/۰۴/۳۱