امروز یکشنبه 7 مرداد ... صبح خواب خوبی دیدم ... خواب تو رو ... اومده بودی ایران ، من انگار از همون فرودگاه منتظرت بودم . انگار ما هم مسافرت اومده بودیم تهران . یعنی ما تهران بودیم و یهویی فهمیده بودم که تو هم داری میای . بهم خبر داده بودی و اومده بودم استقبالت ... بعدشم اومدی هتلی که ما بودیم . سعی می کردم عادی باشم و نشون ندم که چقدر خوشحالم از دیدنت . نمی دونستم برای دیدن من اومدی واقعا یا همینجوری یهویی اتفاقی این دیدار میسر شده ... باهات حرف می زدم و اینطرف اونطرف می رفتیم . خیلی حال خوشی داشتم ... حتی وقتی از خواب بیدار شدم هم خوشحال بودم که خوابت رو دیدم ...
یکی از دوستای فیس بوکی یه متنی نوشته بود که جالب بود ... اینکه مثلا بتونی انتخاب کنی که یک سال دیگه از زندگیت رو که خیلی دوسش داشتی دوباره زندگی کنی و این آخرین سال باشه و بمیری ... مثلا دوباره برگردی 17 سالگی و عاشق شدنت رو تجربه کنی و بعد فینیش !
فکر کردم اگه من بخوام اون یک سال رو انتخاب کنم کدومه ؟! خب معلومه ... 21 سالگی یا 22 سالگی ... همون سالی که تو رو دیدم ... همون سالهایی که عاشقت شدم ... همون سالهایی که کنارت بودم ... همون سالهایی که تو رو داشتم ...
میشه مثلا از اسفند سال 77 تا اسفند سال 78 رو یه بار دیگه زندگی کنم ؟!
می دونی واقعا بغضم میگیره ... آخه خیلی دلتنگم ... خیلی دلتنگم برای اون روزا ... گاهی توی خوابهام دقیقا تو رو شکل اون روزا میبینم ... با همون لباسهایی که اون وقتا می پوشیدی ... این 20 سال فاصله رو انگار نمیبینم ...
- ۹۷/۰۵/۰۷