دیروز کتاب " دختر پرتقال " یوستین گردر رو خوندم و تموم شد . قشنگ بود . لذت بردم ... می خواستم مفصل درباره اش یه پست بنویسم و کتاب رو معرفی کنم . ولی بعد دیدم که کتاب معروفیه و خیلی ها درباره اش نوشتند و دیگه هرکسی که طالب باشه میره پیداش می کنه می خونه ... دیگه لازم نیست زیاد ور بزنم !
وبلاگ یه نفرم پیدا کردم و کلی لذت بردم از خوندن پستهای قدیمیش ...
زندگی همینه دیگه ... روزها تند و تند رد میشن و میرند ... مهم اینه که هر روزی یه چیزی کشف کنیم و یه لذتی ببریم ...
من حداقل سعی می کنم از خوندن کتابها و وبلاگها و شنیدن موسیقی لذت ببرم ...
این چند روز اخیر هم که قیمت دلار و سکه سر به فلک گذاشت ... خیلی ها دپرس شدند و یه جورایی کپ کردند و اصلا صداشون درنمیاد ... ولی من خیلی هم خودمو درگیر نکردم ... تا بوده همین بوده ... ایران همیشه در طول سده ها و هزاره ها درگیر جنگ و قحطی و در به دری بوده ... اینام ادامه ی همون تاریخ هزاران ساله است ... ما هم دست بالاش 40 سال دیگه توی این دنیاییم و میریم ... کاری هم که از دستمون برنمیاد ، پس حرص چی رو بخوریم ؟!
خلاصه بی خیالی رو عشقه ... فقط اگه بتونم مثل شاعرا و نویسنده ها و خواننده ها ، یه حس قشنگی رو به این دنیا اضافه کنم خیلی خوبه ... اینکه بتونم عشق رو تسری بدم ... اینکه داستانهایی بنویسم که وقتی آدما خوندند لذت ببرند و دلشون گرم بشه به قشنگی های این دنیا ... بدونند که اومدن و رفتن توی این دنیا می ارزیده ... به تجربه ی عشق می ارزیده ... به اون لحظاتی که توی چشمهای عشقت زل زدی و اشک توی چشمهات جمع شده می ارزیده ... به اون وقتی که سر روی سینه اش گذاشتی و بوش رو نفس کشیدی می ارزیده ... به اون وقتی که مزه ی لبهاش رو چشیدی می ارزیده ... به اون وقتی که از دوریش گریه کردی و دلت از شدت غم ترکیده ، می ارزیده ...
دوستت دارم ... دوستت دارم و این قشنگ ترین اتفاق زندگیمه ...
- ۹۷/۰۵/۰۹