دلم گرفته ... امروز جمعه بود . توی خونه بودیم . جایی نرفتیم . چون حوصله ی اخلاق های اجغ وجغی آدمها و حتی فامیل رو هم ندارم . کلا دنیا و آدما یه مدلهای عجیب غریبی شدند ... ترجیح میدم زیاد خودمو با دیگران درگیر نکنم ...
به بچه هام گفتم باید برنامه ریزی کنیم که خودمون خانوادگی یعنی خودمون چهارنفر برای خودمون خوش باشیم . دیشب رفتیم پارک و چهارتایی فوتبال زدیم ! به بچه ها خوش گذشت . خودمم سرحال شدم .
دلم دیگه زیاد جایی گیر کسی نیست ... دلم برای یه نفر تنگه ... ولی اون یه نفر هم با این رفتارهاش داره به تاریخ می پیونده ... دیگه با ناباوری به خاطراتم نگاه می کنم ... دیگه باورم نمیشه این خاطرات گذشته ی من باشند ...
دلم سکوت و آرامش می خواد ... دلم می خواد یه صبح تا شب تنها باشم توی خونه ... برای خودم کتاب بخونم ، فیلم ببینم ، موسیقی بشنوم ، توی تنهایی خودم غرق بشم ...
- ۹۷/۰۵/۱۲