چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

اطرافیان ...

امروز خونه ی مامان بودیم . من و خواهرها و دختر خواهرها ... تازگیا بیشتر از دست هم حرص می خوریم ! انگار همه مون کم حوصله شدیم . من و دو تا خواهرام انگار کلا سلیقه و اخلاقهامون خیلی فرق داره با هم . خواهر کوچیکه که رسما تازگیا دیوونه ام می کنه ... همه کاراش یه مدل عجیبی شده ... مدام از دستش حرص می خورم . از قدیم رفتار و اخلاقهاش عجیب غریب بود . 6 ساله طلاق گرفته . این تنها بودن و مشکلات زندگی هم بیشتر حساسش کرده ... کلا عقلش به کارش نمی رسه ... دیگه اصلا موندم چی بگم بهش . یکی از بدترین اخلاقهاش اینه که هر جا مهمونی دعوت باشه دیر میره . مثلا برای ناهار دعوتش کرده باشی میذاره ساعت 2 -3بعدازظهر میاد . همه منتظرند و گرسنه میشن و دیگه خیلی وقتها منتظرش نمی مونیم . چون می دونیم اصلا براش مهم نیست و هیچ احترامی به میزبان نمیذاره . جایی هم کار نداره ها ... بیکار نشسته توی خونه . ولی یه ذره زودتر راه نمیفته بیاد . وسیله هم نداره . باید یا با تاکسی و اتوبوس بیاد یا اسنپ . بعدش که میگیم چرا اینقدر دیر میای یه ذره زودتر بیا ، بدش میاد و میگه دلم می خواد ! بعدشم میگه شماها ماشین دارید ، شوهر دارید ! یعنی براش عقده شده یه جورایی ... میگم بابا جون هزاران هزار زن هم شوهر ندارند ، وسیله نقلیه شخصی ندارند ، این که دلیلی نمیشه که ! دیگه اصلا حالم بد میشه که همش نشسته حسرت مردم رو می خوره ... همش انگار حسرت منو می خوره ... هی می خواد توی چشم آدم بیاره که تو شوهر داری ! ماشین داری ! امکانات داری ! 

مثلا چند روز پیش باهاش تلفنی حرف می زدم می گفتم ماشین لباسشوییم یه مشکلی پیدا کرده بوده و خودم درستش کردم و اینا ... زودی میگه وا! تو که شوهر داری ! منم چند روز پیش لباسشوییم همین مشکل رو داشته و اینا ... تو که شوهر داری اون باید درست کنه ! میگم آخه منم که شوهر دارم صبح ساعت 7 میره سر کار ، شب ساعت 7 میاد خونه ... صبح تا شب که ور دل من ننشسته ... منم خودم باید روزانه امور زندگی رو سر و سامون بدم ... 

خلاصه اون طرف دو تا خواهرشوهر دارم که همش حسرت منو می خورند و فکر می کنند من شوهر دارم چقدر خوشبختم ! 

اینطرف هم خواهرم نشسته مدام حساب کتاب همه رو می کنه که فلانی مسافرت رفت ، فلانی شوهرش اینجور ، فلانی اونجور ... 

و نکته هم اینه که خواهرم خودش هیچ تلاشی نمی کنه برای بهتر شدن زندگیش . اگرم هرچی بگی میگه نمیشه ! 

اینه که تازگیا نه دلم می خواد فک و فامیل خودم رو ببینم ، نه فک و فامیل شوهرم رو ... بس که همه مشکل دارند و راه به حال زندگیشون نمی برند ...

خواهر بزرگه ام هم یه جور دیگه دختر و دامادهاش به آدم حرص میدن ... 

خلاصه مثلا امروز رفتیم خونه ی مامانمون که دورهم باشیم بهمون خوش بگذره ، بدتر اعصابم خرد شد و خسته و کوفته برگشتم خونه ...

  • ۹۷/۰۵/۱۸
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی