روزگار یه مدل عجیبی شده ، همه چی ... ایران هم بدتر از همه جا ... این وضعیت اقتصادی و از اون طرف هم چشم و هم چشمی ها داره پدر همه رو درمیاره ... یه جورایی همه بی اعصاب شدند ... هیشکی دیگه حوصله هیشکی رو نداره ... برای همین خیلی ها ساکت شدند ... حرف زدنشون نمیاد ...
خود منم والا دیگه نمی دونم چی بگم ! اصلا آدم دچار بهت و حیرت میشه ! اواخر سال 80 که من عقد کردم ، طلا گرمی 5 هزار تومن بود . ربع سکه هم 15 هزار بود . تازه همینا خیلی به نظر گرون می اومد و خیلی ها زورشون می اومد کادو ربع سکه بدن ! حالا 15 هزار رو می ترسی ببری سوپری و به چهارتا بستنی و پفک نرسه !
نمی دونم مثلا تا 10-15 سال دیگه که بچه های ما جوان میشن و می خوان ازدواج کنند و تشکیل زندگی بدن دنیا چه جوری میشه ...
اصلا اگه بخوام به این چیزا فکر کنم دیوونه میشم ... برای همین هی سر خودم رو به فیلم دیدن و موسیقی شنیدن و نوشتن و خوندن گرم می کنم ... هی سعی می کنم برم توی دنیای خیال و شعر و هپروت ... جایی که نخوام به این واقعیات تلخ زندگی فکر کنم ...
دلم هم تنگ شده ... کاش روزهای خوبی در راه باشند ...
- ۹۷/۰۵/۲۲