چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

امروز جمعه 2 اذر هست ... روزها تند تند می گذرند ... ابان هم تموم شد و اذر رسید ... یار غار ما هم ایران بود و هنوزم هست ولی بازم نخواست دیدارها تازه گردد ... ما هم راضی هستیم به رضای دوست ... 

اونقدر هر روز هزار جور کار دارم که اصلا نمی فهمم روزها و هفته ها چه جوری می گذرند ... اون هفته عروسی الهام بود ... پس فردا هم انشالله عروسی صفوراست ... رفت و امدهای فامیلی هم که روز به روز کمتر میشه ... مهر و محبتها هم هی کمتر و کمتر میشه ... دیگه آدمهای کمی هستند که ادم از ته دل دوستشون داشته باشه و با دیدنشون دل و قلبش آروم بگیره ... 

چند روز پیش لیلا م از تهران اومده بود ... قرار گذاشتیم هتل کوثر ... مریم و نرگس هم اومدند و بعد از چند سال دیدارها تازه گردید  ... 

امروزم توی خونه بودم و مثل کوزت در حال بشور و بساب ... 

اینجوریاست که زندگی جریان دارد ... روزها و فصل ها هم تند تند می گذرند و ما هم چاره ای نداریم جز گذراندن همین روزها به همین منوال ... اگه یار اوکی می داد می تونستم پنج شنبه جمعه تهران باشم و ببینمش ... ولی ظاهرا وقت نداشت و دلش نمی خواست و خبر نداد ... منم توی دلم گفتم باشه ! هر جور صلاح می دونی ، اصراری نیست . دیدار به روزی و زمانی که نمی دانم و نمی دانی و هیچ کس نمی داند ... 

  • ۹۷/۰۹/۰۲
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی