چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

امشب نشسته بودیم یه سری از فیلمها و عکسهای چند سال پیش رو میدیدیم . وقتی که بچه ها کوچولو بودند ... فکر کردم چقدر زمان رو از دست دادیم ... چقدر دلم تنگ شد برای سنین کودکی بچه هام ... فکر کردم کاش بیشتر باهاشون وقت گذرونده بودم ... کاش بیشتر لذت برده بودم از خردسالیشون ... باید الانم بیشتر لذت ببرم از سنین نوجوانیشون ... می دونم چند سال دیگه هم دلتنگ این روزها میشم ... 

دلم که میگیره دلم نمی خواد با هیشکی حرف بزنم ... یه جورایی هم دارم ناامید میشم ... انگار دیگه نمی تونم لذت ببرم از نوشته های دوستم ... یعنی دیگه نمی نویسه ... دیگه پست نمیذاره ... دیگه نمی تونم نوشته هاش رو بخونم و غرق لذت بشم ... نمی دونم چرا نمی نویسه و دیگه پست نمیذاره ... بهش بگم هم فایده نداره ... کلا انگار هی عمر آدم می گذره و هر چند سال یه باری یه جورایی میشه ... همه چی عوض میشه ... منم دیگه حوصله ی حرف زدن یا اصرار کردن به هیچی ندارم ... فقط دلم تنگ میشه ... فقط دلم میگیره ... همین .

  • ۹۷/۰۹/۱۱
  • رها رها

نظرات (۱)

جالب بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی