خسته ام ... خیلی خسته ... از زندگی و همه ی آدمها خسته ام ... دیگه نمی خوام برای زندگی تلاشی بکنم ... حتی آینده ی بچه هام هم دیگه برام مهم نیست ... دیگه اینهمه زحمت و تلاش و بدو بدو بسه ... وقتی آدم اینهمه زحمت می کشه و همش بی نتیجه می مونه ... وقتی حتی نزدیک ترین آدمهای اطرافمون هم قدر نمی دونند و نمی فهمند ... یعنی فاتحه همه چی خونده شده ...
از قدیم و ندیم گفتند برای کسی بمیر که برات تب کنه ... و من توی این دنیا هیچ کسی رو ندارم که برام تب کنه ! هیشکی رو ندارم ... همه فقط منو برای منافعشون می خوان و تا زمانی که بهشون سرویس بدم ... اگه یه روز شرایط بر وفق مرادشون نباشه میزنند زیر همه چی ...
خسته ام و دیگه حوصله ی حرف زدن و توضیح دادن برای هیشکی ندارم ... دلم به بودن هیشکی گرم نیست ... دلم می خواد بمیرم و برم ... دلم برای هیشکی هم نمی سوزه ...
- ۹۸/۰۵/۰۹