چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

این روزها خیلی ذهنم شلوغ بوده... خسته ام... ذهنم خسته است... دلم می خواهد چند روز سکوت کنم... مراقبه کنم... با هیچ کس حرف نزنم... حرص هیچی را نخورم... قضاوت نکنم... به گذشته و آینده فکر نکنم... غرق همین لحظه اکنون بشوم... پشت پنجره بنشینم و چشم بدوزم به آسمان... به ابرها... چشم بدوزم به درخت موی همسایه که دوباره دارد برگهایش سبز می شود... دیگر انگار ظرفیت گفتن و شنیدن ندارم... دو تا کبوتر کنار هم نشسته اند روی لبه ی دیوار... شاخه های درخت هم در دست باد می رقصند... هوا ابری است... 

دلم گرفته است... از دست خودم کلافه ام... عزیزی دارد کمک می کند که بهتر بنویسم... عزیزی که می دانم دوستم دارد... خالص هم دوستم دارد... بدون هیچ ادا اطفاری... 

و منه بی شعور درک نمی کنم... بگذار مرور کنم نکات مهم را... 

1-هیچوقت داستانها را از ایده شروع نکن. از یک کاراکتر یا صحنه یا حتی جسم شروع کن.

2-وقتی یه فکری به ذهنت میاد یک یادداشت بنویس و بچسبون روی میز تا بعد ازش استفاده کنی.

3-پنجاه صفحه که نوشتی بعد به کل داستان فکر کن.اولش با خلاقیت خودت بنویس بعد به ساختار داستان فکر کن و جزییات را درست کن.

 

سعی می کنم چند روز بیشتر ساکت باشم... بیشتر فکر کنم... و اگر لازم بود اینجا بنویسم...

  • ۹۹/۰۱/۲۳
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی