چند سال پیش خیلی راحت تر توی وبلاگ می نوشتم. هر چی هم می نوشتم و حتی اگه نق می زدم دوستان وبلاگی بهم می گفتند تو با انرژی هستی و شور زندگی داری! ولی الان دیگه فکر می کنم مثل اون وقتها نیستم. عوض شدم انگار. شور زندگی ندارم....خسته ام...
این دوران کرونا کلافه ام کرده....خواهرم کرونا داره و نگران هستم. مدتیه عصبی شدم. زود جوش میارم. با لحن تند و عصبانی حرف می زنم با همه... هیچ تفریح و حال خوبی نداریم. همش تکرار مکررات....فقط دو سه ماهه رژیم گرفتم و صبح ها هر جوری باشه میرم پیاده روی. البته اونم با ترس و استرس که کرونا نگیرم یهو! بچه هام بزرگ شدند... نوجوان هستند. دیگه زیاد حرفی نداریم با هم. همش توی اتاق خودشون هستند و سرشان توی گوشی و کامپیوتر. با همسرم هم مدتیه اصلا دیگه حرف همدیگه رو نمی فهمیم. هی دعوامون میشه....اصلا بلد نیست باهام همدلی کنه....یه چیزی میگه میره روی اعصابم. حسرت به دلم موند یه موقع من از یه چیزی ناراحت باشم و براش حرف بزنم و بتونه دلداری بده یا ارومم کنه. بدتر یه چیزی میگه عصبی میشم. خب هیچ حرف مشترکی نداریم. دیگه بعد از بیست سال زندگی باید چی بگیم به هم؟ هرچی سنش داره بالاتر میره لجباز تر شده. اصلا به حرفم گوش نمیده. اصلا همدلی نمی کنه....نمی دونم چه فایده ای داره ادامه دادن این زندگی های مشترک.....الکی فقط تحمل کردن و مدارا کردن تا سپری بشه روزها......خلاصه شکل زندگی ها عوض شده....این کرونا و خانه نشینی هم زد بدتر همه چی رو داغون کرد....پنج شنبه جمعه ها همش میشه عذاب.....الان هم بعدازظهر پنج شنبه است و من نمی دونم امروز و فردا رو چطوری سپری کنیم که دعوامون نشه.
همین و دیگر هیچ!
- ۰۰/۰۵/۲۱