چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

ای لنگر تسکین!

امروز یکشنبه 21 آذر ...

پاییز هم داره تموم میشه... امروز صبح اول وقت کلی به کارام رسیدم و بعدشم رفتم پیاده روی تا نزدیک ها ظهر. یک سری هم کوتاه به ریحانه زدم. دوقلوهاش دیگه دو سه روز در هفته میرند مهد کودک... چه زود داره می گذره روزها....

اواخر سال 93 با ریحانه آشنا شدم توی باشگاه... ه ردو رژیم داشتیم و با هم می رفتیم پیاده روی... بعدش بیشتر دوست شدیم. سال 94 ریحانه حامله شد سر دوقلوها... دیگه اواخر سال 94 نمی تونست بیاد پیاده روی و بیشتر من می رفتم بهش سر می زدم... شدیم دوستهای صمیمی که خونه هامون هم به هم نزدیکه... اوایل سال 95 دوقلوها به دنیا اومدند و مدتها خیلی ریحانه گرفتار بود و بازم من می رفتم سر می زدم و اگه کاری داشت بهش کمک می کردم...

این سالها گذشت و ما خداراشکر دوستهای خوبی اقی موندیم و حالا ریحانه بازم فرصت داره که بعضی از روزها با هم بریم پیاده روی و حرف بزنیم و درد و دل کنیم و بگیم و بخندیم...

همون قبل از ظهر کلی هم اسفناج خریدم و اومدم خونه. 

کمی استراحت کردم و عصر تازه مشغول پاک کردن اسفناج ها شدم.

امروز توی گروه برای دوستام درباره لنگر داشتن در شرایط بحرانی گفتم. گفتم که آدم نباید به هیشکی تکیه کنه و لنگر هر کسی باید خودش و توانایی های خودش باشه. باید قدرت و مهارت داشته باشیم. باید بتونیم در شرایط بحرانی با روش هایی به خودمون آرامش موقتی بدیم تا بعد بتونیم تصمیم درست بگیریم و از بحران رد بشیم. مثلا همین نوشتن یکی از روش های منه... نوشتن همیشه به من کمک کرده... 

بارها توی زندگی به آدم های مختلف دل بستم یا تکیه کردم و بعد پشتم خالی شده. یا طرف رفته، یا مرده، یا قهر کرده، یا به هر دلیلی گم و گور شده و من موندم و رنج هام...

دیگه به این نتیجه رسیدم به هیچ آدمی نزدیک نشم. به هیشکی عمیق دل نبندم. به هیشکی تکیه نکنم. چون دیگه می دونم همه فانی و رفتنی هستند. هیچ کس برای آدم نمی مونه. 

خلاصه تبدیل شدم به یک کرگدن پوست کلفت... 

تصمیم گرفتم انشالله بیشتر ورزش کنم. می خوام تا عید انشالله هم 3 کیلو دیگه کم کنم. هم سایز کم بشه. هم عضله بسازم اگه بشه!

این چند ماه اخیر همین هدف خیلی بهم کمک کرد... پیاده روی هر روزی و ورزش و تلاش...

می دونم باید متکی به خودم باشم. دستم را روی زانوهای خودم بگذارم و بگم یا علی!

 

با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور ای دلشوره ی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه،جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
قیصر امین پور

 

  • ۰۰/۰۹/۲۱
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی