چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

گاهی آنقدر دلتنگ و بی تابم که دست و دلم به هیچ کاری نمی رود... به زور باید خودم را وادار کنم به انجام کارها... تا حالم عوض شود... تا زمان بگذرد. 

انگار شاکی هستی... شاکی هستیم از آن روزهای دور... انگار دلمان می خواد می شد برگردیم و دوباره آن سالها را جور دیگر زندگی کنیم... انگار دلمان دوستی های صمیمی تر می خواد... انگار دلمون روزهای جوانی را می خواد...

دلم می خواد اون روزهای بارانی بود و می شد با هم برویم در کافه ی دنجی بنشینیم و چایی یا قهوه بخوریم و گپ بزنیم. 

کاش می شد زمان برگردد. تو با ماشین بیایی دنبالم... برویم بگردیم. پارک برویم. سینما برویم. رستوران برویم. حسرت های دور... حتی یک چایی هم با هم نخورده ایم. 

آدم نمی داند زندگی برایش چه نقشه ای در نظر گرفته... یعنی ممکن است یک روزی من و تو همدیگر را ببینیم دیگر؟ یک جایی در این دنیا دست هم را بگیریم، در چشمهای هم نگاه کنیم، صدای هم را بشنویم. و با هم سر یک میز غذا بخوریم. 

خدا می داند فقط. فقط خدا می داند... شاید یک روزی اتفاق بیفتد. شاید یک روزی همدیگر را ببینیم. شاید....

تا آن روز دوستت دارم... تا آن روز زنده می مانم... تا آن روز صبر می کنم...

 

  • ۰۰/۱۰/۱۵
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی