چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

امروز قبل از ظهر که رفتم پیاده روی هوا خیلی عالی بود... مثل هوای شب عید... مثل اواخر اسفند. آسمان تمیز و آبی و قشنگ بود و ابرهای تپلی سفید تکه تکه... باد می اومد و ابرها در حرکت بودند و دنیا خیلی قشنگ بود. حس و حال خیلی خوبی داشتم و کلی لذت بردم و از حس قشنگم برای دوستام گفتم.

چند روزه کاملا الینور را نادیده گرفتم و متوجه شده و حتما رنج می کشه ولی خب حقشه. 7 ماه تحمل کردم و مدارا کردم و نازش را کشیدم و متوجه نشد. دیگه اینجوری شد که الان هست. خیلی هم بهتر هست و برام حس راحت تری داره. دیگه آدم تا یه جایی تحمل می کنه و پای رفاقت و دوستی می ایسته. ولی وقتی خراب شد دیگه باید رها کرد.

یه نویسنده ای که دوسش دارم امروز از حس قشنگ نوشتن و جلو زدن از زمان نوشته بود... اینکه توی خیال مون چقدر می تونیم از وقایع جلو بزنیم و چیزهای جدید خلق کنیم. بسی لذت بردم و خداراشکر کردم که می تونم بنویسم.

خلاصه می نویسم و از زندگی لذت می برم و اینجوری جاودانه میشم. 

به همین راحتی... به همین قشنگی... 

  • ۰۰/۱۰/۲۵
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی