چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۱
  • ۰

بازمی گردی....

امروز جمعه اول بهمن ۱۴۰۰. همه شهرها برف اومده ولی اینجا هوا آفتابی است ولی بسیار سرد. دیشب رفتیم مرکز خرید و برای خودم لباس خریدم و یه جای عود و چند تا عود. شام هم خوردیم و اومدیم خونه‌ . خیلی راحت شدم که از گروه دوستان اومدم بیرون. واقعا داشتم روانی میشدم. نمی دونم چرا زودتر اینکار رو نکردم. دیشب خیلی راحت و بدون نگرانی خوابیدم و تا صبح اصلا دلواپس نبودم که هی بخوام گوشی را چک کنم! واقعا اون گروه و دوستان خیلی برای من سمی شده بودند و همه آرامش منو گرفته بودند. زندگیم را داشتند نابود می کردند. خیلی خوشحالم که بالاخره حرفهام رو زدم و اومدم بیرون‌.  خوب شد که بقیه هم فهمیدند علتش چیه. همه چی شفاف شد. دیروز با خودم فکر کردم اصلا الینور از عمد این استخوان را لای زخم نگه داشته بود که من باشم و ازم خبر داشته باشه و هی حرصم بده. من که دلم نمی اومد اونو اذیت کنم ولی اون با بی رحمی داشت منو اذیت می کرد. هزار بار به من و وینگولی گیر داد. هی به من گفت خودشیرین. هی حسادت کرد ولی بچه ها نمی دونم چرا متوجه نمی شدند ریشه این حرفها از کجاست؟ همین اواخر گفت تو نازخر داشتی و وینگولی نازت رو می کشیده.  بعدشم گفت تو توقع ات بالاست. و من توقع ام  خیلی پایینه! خلاصه هی یه چیزایی می گفت که معلوم بود می خواد منو اذیت کنه و داره حسادت می کنه. یا می خواست صدای منو دربیاره. یک کلمه حرف مثبت بهم نمی زد. بعد اون دوستان احمق متوجه نمیشن و میان میگن به نظر ما همه چی عادی بود! 

من که دیگه هرگز به اون جمع برنمی گردم و دیگه خودم را قاتی نمی کنم و خیلی راحت شدم. ولی اینجا می نویسم و خط و نشون می کشم که حتی اگه شده چند سال هم طول بکشه ولی دوباره الینور میاد سراغ من. صد در صد مطمئنم. اگه زنده بودم و الینور اومد دوباره سراغم رو گرفت میام اینجا می نویسم تا درس عبرتی بشه برای سایرین! 

قانون اینه: اگر کسی واقعا عاشق باشد هیچوقت نمی تواند فراموش کند. گذر زمان این را ثابت می کند. بالاخره یک روزی یک جایی دوباره برمی گردد و سراغ کسی را می گیرد که عاشقش بوده و کلی خاطره ساخته است. 

من صد در صد مطمئن هستم الینور عاشق من بود. ولی همیشه می خواست انکار کند. وقتی خیلی واضح شده بود فرار را بر قرار ترجیح داد و همه ی این عکس العمل های عجیب غریب و شدید برای همین بود. راز از پرده برون افتاده بود!

هر که عاشق میشه، پنهون می کنه مثل اویه

که سوار شتره و پشتشه دولا می کنه 

امیدوارم عشق و فراق باعث بشه نور به دل و قلبش بتابه و نورانی و روشن بشه.

الینور عزیزم با همه رنج هایی که به جانم ریختی ولی دوستت دارم و برایت آرزوی سلامتی و آرامش و عشق و نور و صلح دارم. 

صد در صد مطمئن هستم که یک روزی بازمی گردی....

  • ۰۰/۱۱/۰۱
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی