دنیای این روزها عجیب و غریب شده است. نمی دونم چرا اینجوری شده؟ اینکه همه ی مردم خودخواه شدند. گذشت ندارند و باعث همین تنهایی ها و فاصله ها و نفهمیدن ها شده...
سوتفاهم ها پیش میاد و آدم ها تلاشی نمی کنند برای برطرف کردنش. دلخوری ها پیش میاد و آدم ها تلاش نمی کنند برای دلجویی و حل مسئله... بعد کم کم همه چی از هم می پاشه...
آدم ها متوجه نمیشن که وجود و حضور بعضی از آدم ها موثره... وقتی یک جو عشق و آرامش بوجود میاد و لذت می برند نمی فهمند چه کسی یا کسانی این فضا را بوجود آوردند. فکر می کنند بی توجهی کنند و یابو آب بدهند این جو باقی می مونه... نه عزیز جان! باقی نمی مونه... از بین میره...
خب مهم نیست... دنیا همینه... اومدیم توی این دنیا که هر چند سالی را یکجور دست و پا بزنیم و طی کنیم و تموم بشه و بره...وقتی به 20 سال اخیر فکر می کنم می بینم همش همین بوده... هر دو سه سالی یکجور با یه چالش هایی طی شده... هی سعی کردم از یه مرحله عبور کنم و بعد وارد یه مرحله دیگه شدم... ازدواج کردم، بچه دار شدم، ارشد خوندم، دو تا بچه بزرگ کردم، چند بار خونه به خونه شدم، مطالعه کردم، ورزش کردم، وبلاگ نوشتم، دوستهای جدید پیدا کردم، دوستهای قدیمی را دوباره پیدا کردم، عشق ورزیدم، دوستها را یکی یکی از دست دادم. هی زندگی هر روز چهره ی تازه ای بهم نشون داده. تا الان که به این نتیجه رسیدم اگه چیزی می نویسم فقط باید برای دل خودم بنویسم و کسی از دوست و آشناها نخونه. دوم اینکه به هیشکی نزدیک نشم و با هیشکی درد و دل نکنم. باید آدم فاصله اش را با همه حفظ کنه. با هیشکی نباید نزدیک شد و دل به دلش داد. باید با همه فقط یه سلام و احوال و مواظب خودتون باشید و انشالله خدا کمک می کنه و سلام برسونید و خداحافظ! همین.
هیشکی دلسوز آدم نیست، هیشکی برای آدم دوست و رفیق نمیشه، هیشکی به داد آدم نمی رسه. همه فقط دنبال منافع خودشون هستند و سر کوچکترین چیزها بهت حسادت می کنند و اگه بتونند یه ضربه ای هم بهت می زنند و میرند. دو روز با یه نفر حرف بزنی فکر می کنه مزاحم اوقات شریفش شدی و داره وقتش رو هدر میده! تو هم نباید وقتت رو مفت و الکی در اختیار بقیه بگذاری. تو هم باید همش به دیگران بگی کار دارم و سرم شلوغه و وقت ندارم. دنیای امروز دیگه وقتی برای دوستی و معاشرت و همدلی نداره. باید مثل سنگ بشی و به خودت بگی مشکلات دیگران به من ربطی نداره. اگر هم کسی دهان باز کرد از مشکلش بگه، زودی باید بگی عزیزم من خودم هزار مشکل و گرفتاری دارم و وقت ندارم! برو پیش مشاور مسائل ات رو بگو. خداحافظ!
کارهایی که من نکردم! منه ساده برای همه وقت گذاشتم و دل به دل همه دادم! منه ساده پای درد و دل همه نشستم و سنگ صبور همه شدم! منه ساده هشت سال پابه پای یه رفیق اومدم و توی سختی ها و تنهایی ها و مشکلاتش همراهش بودم. توی افسردگی هاش تنهاش نگذاشتم. پای حرفها و بغض ها و گریه هاش نشستم. بعد از 8 سال که اوضاع بهتر شد و دید انگار می تونه بزنه منو له کنه شروع کرد. فکر کرد خرش از پل گذشته و دیگه دوست و رفیق زیاد داره و دیگه به شرایط باثباتی رسیده و برای چی وابسته باشه به یه رفیق؟ برای چی این دوستی را نگه داره؟ خب پس بزنیم لهش کنیم و بریم.
باشه اینم یه درس روی درس های دیگه زندگی. امیدوارم دیگه اینقدر ساده دل و دلسوز نباشم. امیدوارم دیگه دل به دل کسی ندم و براش از جون مایه نگذارم.
- ۰۰/۱۱/۰۹