چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

عصر یکشنبه ده بهمن است.

دیشب اتفاقی توی یه صفحه اینستاگرام چند تا ویدئو و مطلب درباره بوکوفسکی دیدم. برام جالب بود این همزمانی و نگاه سرد و تلخی که به زندگی و مردم داشته. فکر کردم چقدر بعضی از آدمها رنج می کشند تا اینجوری بشن... بعد ویدیو ها را فرستادم برای دوستهای دبیرستانم و گفتم برام جالبه این شخصیت... یکی شون گفت مواظب باش خودت غرق نشی توی این تلخی ها... گفتم والا نمی دونم اتفاقا این روزها خودم هم خیلی دل شکسته هستم از دست آدم ها... چون جواب خوبی را با بدی میدن و واقعا دارم تلخ میشم انگار...

بعدشم دوستم گفت اتفاقا بدی ها و حرفهایی که بهت زدند را فراموش نکن یادت باشه که دیگه خودت را توی اون موقعیت قرار ندی. گفتم آره اینم درست میگی. ولی بعضی از حرف ها اینقدر به آدم رنج میده که خیلی زمان میبره تا آدم این زخم ها براش کمرنگ بشند و دردشون کم بشه. 

امروز صبح رفتم کتابخونه و کتابها را دادم و کتاب سفر به انتهای شب سلین رو گرفتم. فکر کنم کتاب سخت و سنگینی باشه ولی می خوام بخونم ببینم این غول های ادبیات و داستان نویسی چی میگن!

بعدشم کمی تلفنی با آیدین حرف زدم. بعدشم با ریحانه رفتم پیاده روی. خلاصه صبح تا ظهر در حال بدو بدو بودم. 

بعدازظهر کمی کتاب خوندم و کمی هم خوابیدم. هنوز غم به دلم میاد از به یاد آوردن حرف هایی که الینور زد. از اونهمه انکار. از اونهمه مقصر دونستن من! انگار که خودش خدا باشه و همه کارش درست باشه! البته چیز عجیبی هم نیست، با خودش درگیره بیشتر ولی سعی کرد با بی انصافی منو مقصر بدونه و خودش را مبرا. خودش ضرر کرد. دوست صادق و یکدلی مثل منو از دست داد. 

مهم نیست دیگه... من حتما بازم رشد خواهم کرد و در مسیر بهتری قرار خواهم گرفت. این دو سال هم شد جزئی از خاطرات زندگی من... خاطرات تلخ و شیرین. 

باید تمرکزم رو بگذارم روی کتاب خوندن... روی توسعه ی فردی خودم. امیدوارم اینقدر دریا دل بشم و از لحاظ روحی رشد کنم که از حرف های دیگران آزرده نشم. نرنجم... بگم اشکال نداره اونم از رنج های درونی خودش یه چیزی گفت... حرفهاش مثل سنگ ریزه ی کوچولویی باشه که افتاده توی اقیانوس. همینقدر کوچک و بی ارزش و بی اثر...

خداراشکر زندگی خوبی دارم و خدا دوستم داره و همه نعمتی بهم داده... حالا گاهی چهارنفر هم به دلایل مختلف بهم حسادت می کنند یا سنگی پرتاب می کنند مهم نیست...

خدایا بابت همه نعمت ها شکرت.

  • ۰۰/۱۱/۱۰
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی