چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

دوشنبه 18 بهمن است...

دیروز عصر با دخترم رفتیم توی حاشیه زاینده رود که دو سه روزه آب جاری شده، پیاده روی کردیم. شلوغ بود و همه ی مردم اومده بودند به تماشای زاینده رود جاری. البته فقط چند روز آب جاری هست و بعد دوباره میشه برهوت...

دارم سعی می کنم غرق بشم توی واقعیت زندگی روزانه و لذت ببرم. ولی گاهی هم یادم میاد که چقدر برای دیگران انرژی گذاشتم و از ته دل و قلبم محبت کردم و بعدش اینجوری شد. بعد به خودم میگم اشکال نداره! تو مهربونی کردی. تو خوبی کردی. تو همه ی تلاشت را کردی که به دیگران حس خوب بدی ولی شاید زیادی از خودت مایه گذاشتی که اینجوری شد. خیلی ها ظرفیت اینهمه خوبی را ندارند. زیادی شون میشه. هر فکری هم می خوان بکنند. اونا مهربونی و محبت و انرژی خوب منو از دست دادند. اونا ضرر کردند. وگرنه من که در آرامش هستم و دارم از زندگیم لذت می برم. کمی فقط زخم خورده بود از بی وفایی دوستان که خب خداراشکر داره جای زخم ها خوب میشه و روبه بهبودی هستم. اینم قسمتی از زندگیه... اینکه گاهی از کسانی که فکرش رو نمی کردی و انتظار نداشتی زخم بخوری. اینم درس زندگیه که روی کسی زیاد حساب نکنی. انتظار هر رفتاری را از هرکسی داشته باشی. 

یه آسیب توی روابط اینه که طرفین بخوان با فشار طرف مقابل را مجبور کنند شبیه خودشون باشه و دیگه خودش نباشه. همین باعث اختلاف و فاصله میشه. دوست داشتن اینه که طرف را با همون ویژگی های خودش دوست داشته باشی و نخواهی تغییرش بدی. توی ذوقش نزنی و به خاطر علاقه مندی هاش سرکوبش نکنی. بگذاری خودش باشه و کنارش لذت ببری از تفاوت هاتون. کاری که الینور خیلی غیرمستقیم با من کرد این بود که منو مجبور کرد تغییر کنم و شبیه خودش بشم و از علاقه مندی هام فاصله بگیرم. بس که مسخره کرد یا سرکوب کرد وخواست من و بقیه به ساز اون برقصیم! یه فضای تک صدایی ایجاد کرد که هرچی من میگم درسته و بقیه اشتباه! 

حالا دیگه مهم نیست. تموم شد هرچی بود. من دیگه توی جمع نیستم و نخواهم بود و دیگه هیچوقت از احساسات و برداشت و علاقه مندی ها و خاطراتم براشون نمیگم. برند توی زندگی و علاقه مندی های خودشون غرق باشند و فقط صدای خودشون رو بشنوند. فقط از منظر خودشون به دنیا نگاه کنند. از منظر علمی و خشک و سرد و تلخ خودشون. لیاقت نگاه زیبابین و لطیف منو نداشتند. لیاقت شعر و هنر و عشق را نداشتند. لیاقت شور زندگی منو نداشتند. 

خلایق هرچه لایق! 

  • ۰۰/۱۱/۱۸
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی