چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

سلام وینگولی جون! 

خوبی؟ الان یهویی دلم خواست برات بنویسم. بنویسم و بگم چقدر دلم تنگ شده برای نوشته هات... چقدر دلم می خواد بازم بنویسی مثل چند سال پیش... کلمات را کنار هم بچینی و یه متن قشنگ بنویسی و بگذاری زیر عکست... توی عکست چشمهات برق بزنند و لبات بخندند... با عشق نگاهت کنم و با لذت بخونم بارها و بارها کلمات و حرفهات را... هر جمله و هر کلمه را چند بار مزمزه کنم و لذت ببرم... 

فقط خواستم بگم سالها لذت بردم از اینکه می نوشتی و می تونستم بخونمت... الان هی فکر کردم بنویسم کاش بازم بنویسی و بتونم بخونمت... ولی بعد گفتم آدمها تغییر می کنند... آدم ها توی مرور زمان و توی شرایط مختلف عوض میشن.. یه وقتهایی دیگه آدم حال و حوصله و نفس نوشتن نداره... یا دیگه کلا حرفی نداره... یا دیگه لازم نمی دونه چیزی بگه... خلاصه الان نمی دونم توی چه حالی قرار گرفتی که دیگه حوصله نوشتن نداری. ولی می دونم که بازم دنیا در تغییره... بازم شاید شرایط جوری بشه که دلت نوشتن بخواد... 

خودم هم این احوالات را تجربه کردم، سالها و ماه هایی شده که دلم نخواسته چیزی بنویسم... یا سبک نوشتنم تغییر کرده... یا یواشکی برای خودم نوشتم ولی دلم نخواسته هیچ کس بخونه...

می دونی وینگولی جونم ، من همیشه برای دل خودم نوشتم و خودم اولین نفری بودم که لذت بردم از نوشتن. ولی هر جا گذاشتم نوشته هام رو برام دردسر شد! هی قضاوت شدم. هی هر کسی یه فکری کرد و بعد یه جور بهم واکنش نشون دادند. جوری که کم کم بی خیال شدم. بی خیال نوشتن نشدم ولی گفتم فقط برای دل خودم می نویسم. دیگه جایی نمی گذارم و اجازه نمیدم بقیه بخونند. 

می دونی دنیای عجیبی شده. به قول تو آدم باید سرش رو بکنه توی چاه و با چاه حرف بزنه! هر جا حرف بزنی یا چیزی بنویسی یا چیزی بگی بعد میشه برات مایه ی دردسر! دیگه دلها مهربون نیست. دیگه آدم ها همدلی نمی کنند یا سعی نمی کنند همدیگه رو درک کنند. انگار همه فقط دنبال منافع خودشون هستند و دنبال فرصتی که یه ضربه ای به دیگران بزنند و برند. انگاردنیا شده یه مسابقه کثیف که همه می خوان بغل دستی هاشون رو له کنند تا به خیال خودشون برنده بشن! 

خلاصه اینجوری شده که کم کم همه می خزند گوشه تنهایی خودشون. ترجیح میدن ساکت باشند و از غم ها و خوشحالی ها و خوبی و بدی های زندگی شون به هیشکی نگن. نه درد و دل کنند و نه خوبی ها و خوشحالی هاشون را برای کسی بگن. شدیم یه مشت تنهایان ساکت خلوت نشین... این کرونای لعنتی هم این دو سال مزید بر علت شد. 

وینگولی جونم مواظب خودت باش و امیدوارم بازم دنیا تغییر کنه و جای بهتری بشه برای زندگی و مهربونی... 

  • ۰۰/۱۱/۱۹
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی