امروز شنبه 23 بهمن است.
این دو روز آخر هفته خیلی کار داشتم و ذهنم شلوغ بود و وقت و حس و حالش نبود که بیام بنویسم. هم کارها و مشغله های زندگی از آدم انرژی میگیره و باید آدم تصمیم بگیره که چیکار کنه، هم حرف ها و روابط و نوع برخورد با آدم های این دنیا...
عصر پنج شنبه رفتیم پیاده روی و بعد صحبت اون گروه دوستان شد و مجبور شدم یه چیزایی را برای خانواده توضیح بدم و خیلی ازم انرژی گرفت.
ولی خب این برای من درس بزرگی شد که حد و مرزهای زندگیم را خیلی مواظب باشم و دیگه اجازه ی ورود و دخالت را به هیچ کس ندم حتی به نزدیک ترین دوستم. حتی برای دوستان هم نباید دردو دل کرد یا از زندگی شخصی گفت. خیلی آدم باید مواطب فاصله و حد و مرزش با آدم های دیگه باشه. چون یهو چشم باز می کنی و می بینی آدم ها به خودشون اجازه دادند بیفتند وسط زندگی ات و توی حتی خصوصی ترین چیزهای زندگی ات هم دخالت کنند و نظر بدن و اعمال نظر و سلیقه. یا حتی می خوان سلایق و نوع نگاه و زندگی ات را کنترل کنند و طبق سلیقه خودشون بچینند!
دیگه خیلی حواسم هست که همیشه خودم باشم با حفظ مرزها... دیگه از مواضعم پایین نیام برای هیچ شخصی... خودم را دوست بدارم و نظر و سلیقه خودم را بیان کنم و برای هیچ کسی از نظر و مواضع خودم پایین نیام و مدارا نکنم.
دیروز قبل از ظهر فیلم "بعضی داغشو دوست دارند" بیلی وایدر رو دیدیم و خیلی جالب بود و کلی خندیدیم.
دیروز به خاطر شرایط کرونا و اینکه همه گرفتند اصلا از خونه بیرون نرفتیم. هی نشستیم فیلم دیدیم و هله هوله خوردیم! شب هم فیلم "حیوانات شب گرد" را دیدیم که جک جیلنهال بازی می کرد و در نقش یک نویسنده بود و خیلی فیلم جالب و چند لایه و عمیقی بود. خیلی برام جالب بود که با قدرت نویسندگی و هنرش تونست انتقام بگیره. خیلی نکات جالب و عمیقی داشت. اینکه همسرش و حتی مادر همسرش چه ضربه ای بهش زدند و هی بهش می گفتند تو ضعیفی و حتی نویسندگی اش را جدی نگرفتند و با حرفها و رفتارشون چقدر بهش آسیب زدند. ولی بعد اون قسمت قوی درونش بعد از چند سال با نوشتن یک داستان قوی تونست از همسر سابقش انتقام بگیره و قدرت خودش را نشون بده و در آخر فیلم عملی و خیلی قاطع تر انتقام بگیره و قدرت خودش رو نشون بده.
شاید منم همچین کاری بکنم و بعدها با نوشتن یک اثر قوی انتقامم را بگیرم از بعضی ها!
الان هم کلی کار دارم... بعد میام بازم مفصل می نویسم انشالله...
- ۰۰/۱۱/۲۳