الان صبح خیلی زود دوشنبه 25 بهمن است. خوابم نبرده و اومدم چیزی بنویسم. دیروز روز شلوغی داشتم. شب هم با چند تا دوستان قرار دورهمی و شام داشتیم. خیلی خوش گذشت و خوب بود. مدتها بود به خاطر کرونا با دوستان قرار نگذاشته بودم و رستوران و دورهمی نرفته بودم. ولی دیشب دیگه دعوت دوستم را رد نکردم و رفتم و سه ساعت خیلی خوش گذشت و ازشون انرژی گرفتم.
گاهی وقتی آدم شرایط را عوض می کنه بعد از مدتی تازه متوجه میشه که چه کار خوبی کرده این تغییر را ایجاد کرده. گاهی واقعا آدم اسیر رفتارها و موقعیت های مختلف میشه. گاهی واقعا آدم انگار معتاد شده. اعتیاد بد و اشتباه به آدم ها یا شرایط مختلف. و چقدر خوب میشه که این عادت های مخرب شکسته بشن.
دیشب با دوستان صحبت درباره ی یه کتاب بود برای تغییر عادت و جایگزین کردن عادت های خوب. دوستم گفت حداقل باید 40 روز مداومت داشت برای ترک یه عادت و یا جایگزین کردن عادت تازه.
دیشب به غیر از چند تا دوستم که همه شون پزشک و دندانپزشک هستند، یکی از دوستان و یا اساتیدشون هم اومده بودند. یه خانم دکتر بسیار پر انرژی و خوشتیپ و دوست داشتنی که خیلی بزرگتر از ما بود ولی اونقدر شاد و پرانرژی و بامزه بود که من کلی ازش خوشم اومد.با خودم گفتم ببین سن و سال اصلا مهم نیست. ببین چقدر این خانم دکتر شاد و سرزنده و دوست داشتنیه... ببین چقدر انرژی خوبی داره... کلی شوخی و شیطنت می کرد و با اینکه من اولین بار بود می دیدمش کلی با هم دوست شدیم و گپ زدیم و گفتیم و خندیدیم. تصمیم گرفتم بیشتر توی این دورهمی ها شرکت کنم و انرژی بگیرم از دوستان...
توی زندگیم داره تغییرات مثبتی اتفاق میفته و خیلی خوشحالم... به قول خانم دکتر ق انگار داره یه فصل تازه باز میشه... یه فصل تازه که من با یه رشد و پیشرفت بیشتری دارم قدم می گذارم... پخته تر و رشدیافته تر و مقاوم تر و قوی تر...
خدایا شکرت...
از دل و دیده، گرامیتر هم
آیا هست؟
-دست،
آری، ز دل و دیده گرامیتر:
دست!
▫️
زین همه گوهر پیدا و نهان
در تن و جان،
بیگمان دست گرانقدرتر است.
هرچه حاصل کنی از دنیا،
دستاوردست!
هرچه اسباب جهان باشد، در روی زمین،
دست دارد همه را زیر نگین!
سلطنت را که شنیدهست چنین؟!
▫️
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!
خوشترین مایهی دلبستگی من با اوست.
▫️
در فروبستهترین دشواری،
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود، بانگ زدم:
-هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست!
بیستون را یاد آر،
دستهایت را بسپار به کار،
کوه را چون پرِ کاه از سر راهت بردار!
▫️
وه چه نیروی شگفت انگیزیست،
دستهایی که به هم پیوسته ست!
به یقین، هرکه به هر جای، در آید از پای
دستهایش بستهست!
▫️
دست در دست کسی،
یعنی: پیوند دو جان!
دست در دست کسی،
یعنی: پیمان دو عشق!
دست در دست کسی داری اگر،
دانی، دست،
چه سخنها که بیان میکند از دوست به دوست؛
لحظهای چند که از دست طبیب،
گرمی ِ مهر به پیشانی بیمار رسد؛
نوشداروی شفابخشتر از داروی اوست!
▫️
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست،
پرچم شادی و شوق است که افراشتهای!
لشکر ِ غم خورد از پرچم دست تو شکست!
▫️
دست، گنجینهی مهر و هنر است:
خواه بر پردهی ساز،
خواه در گردن دوست،
خواه بر چهرهی نقش،
خواه بر دندهی چرخ
خواه بر دستهی داس،
خواه در یاری نابینایی
خواه در ساختن فردایی!
▫️
آنچه آتش به دلم می زند، اینک، هر دم
سرنوشت بشرست،
داده با تلخیِ غمهای دگر دست به هم!
بارِ این درد و دریغ است که ما،
تیرهامان به هدف نیک رسیدهست، ولی
دستهامان، نرسیدهست به هم!
(فریدون مشیری)
- ۰۰/۱۱/۲۵