چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

عشق... و دیگر هیچ!

الان غروب سه شنبه 17 اسفند است. این روزها خیلی کار دارم و برای خودم ضرب الاجل تعیین کردم که به همه کارها برسم. هم خرید و هم خونه تکونی و هم نوشتن و خیلی کارهای دیگه...

چند تا  پادکست گوش دادم و خلاصه نویسی کردم. 

امروز بعدازظهر که از خستگی غش کرده بودم خواب الینور را دیدم... خیلی خواب خوبی بود و آرامش گرفتم. با ماشینش بود و نمی دونم کجای دنیا بود ولی همدیگه را دیدیم و کلی حرف زدیم و از هم انرژی خوب گرفتیم. نمی دونم این خوابها اثر چیه؟ نمی دونم روح من آرامش گرفته یا روح اونم آرامش گرفته؟ نمی دونم چه خواهد شد ولی هرچی هست من در صلح و آرامش بهتری هستم و می تونم روح خودم و روح اونو با عشق و آرامش در آغوش بگیرم. هم خودم را بخشیدم و هم اونو....

امیدوارم بخونه نوشته هام را و براش مفید باشه و با خودش و زندگیش به صلح برسه... 

همین...

دوستت دارم و این حرف کمی نیست...

  • ۰۰/۱۲/۱۷
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی