سلام علیکم
امروز هم یه روز ابری دیگه ی آخر سال... یکشنبه 22 اسفند... دیشب و امروز هم به کلی کارها رسیدم. هی دارم بدو بدو امورات زندگی را سر و سامان میدم که آماده بشم برای سفر و برای سال جدید. انشالله که خدا خودش کمک کنه و بهترین ها برامون رقم بخوره...
عزیزدلم خیلی دلم برات تنگ شده... دیشب داشتم نوشته های قدیمی را مرور می کردم و دلم تنگ شد برای خودم و تو... برای اون سالها که چه قشنگ و بی پروا عاشقی می کردم. خب جوان بودم و خیلی پر شور تر از الان... چقدر قشنگ برات می نوشتم و قربون صدقه ات می رفتم. آخر دیوونگی و دلدادگی... ولی خوشحالم که هنوز این چراغ عشق توی دلم روشنه... خوشحالم که دلم گرم و نورانیه... خوشحالم که همه این سالها عاشقی کردم و هنوز هم...
دوستت دارم و به عشق تو زنده ام...
این قسمت از شعر سهراب تقدیم به تو ... به یاد ایام قدیم...
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
"چه سیبهای قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است."
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب میکند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگیها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
- و نوشداری اندوه؟
- صدای خالص اکسیر میدهد این نوش.
و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای میخوردند.
- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
- دچار یعنی
- عاشق.
- و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
- چه فکر نازک غمناکی!
- ۰۰/۱۲/۲۲