امروز دوشنبه 23 اسفند 1400 بود.
بیست سال پیش چنین روزی عقدم بود. بیست ساااال گذشت... خدایا شکرت.
امروز صبح تا ظهر در حال بدو بدو بودیم. چند تا کار داشتیم برای سفرمون. بارون هم می اومد. شهر شلوغ و پر ترافیک بود. کلی وقت توی ترافیک رانندگی کردم و حسابی خسته شدم. ولی خب همینه دیگه... وقتی آدم می خواد یه حرکتی بزنه و یه کاری بکنه یه سری دردسرها هم داره...
بعدازظهر سرم درد می کرد و کمی خوابیدم و غروب هم آماده شدم رفتم مطب لیلا برای دندونام. دو تا از دندان هام ترمیم جزیی می خواست و براش هم کرد. دندانها را نونوار کردیم برای عید.
فردا هم هزار تا کار دارم و باید انشالله صبح زود بلند بشم برسم به امورات... انشالله که همه چی راحت و خوب پیش بره.
خدایا خودت همراه مون باش و مواظبت کن ازمون و کارها را آسان کن. ممنونم و بوس به روی ماهت...
- ۰۰/۱۲/۲۳