امروز شنبه سیزده به در بود ولی ما خونه بودیم. همسرم هنوز سرفه می کنه. منم ازش واگرفتم و علائم شبیه به سرماخوردگی دارم. عطسه و آبریزش و گاهی سرفه. خلاصه اینم از عید امسال ما. گاهی فکر می کنم حکمت خدا بود که ما امسال هیچ رفت و آمد نداشته باشیم و هیچ فامیلی را نبینم. دیروز عصر یکی از دوستان دانشگاه زنگ زد و کمی حرف زدیم. گفتم به آرامش خیلی خوبی رسیدم و دیگه حرف و نظر و نگاه هیشکی برام مهم نیست. می خوام خودم باشم و از زندگیم لذت ببرم.
توی اینستا این چند روز پست می گذارم و لذت می برم. برام مهم نیست دیگران حسادت کنند یا خوششون بیاد یا بدشون بیاد یا هر فکری بکنند.
الان دارم دمنوش آویشن می خورم. همینجور همش توی آشپزخانه هستم و یا دارم چیزی می پزم یا ظرف می شورم یا دمنوش و اینا درست می کنم. دیگه پذیرفتم که زندگی من همینه و خداراشکر که خودم قوی هستم. هیچ دلسوزی ندارم و هیشکی سراغم را نمی گیره و یا یه لیوان آبجوش دستم نمیده. ولی من باید خونه و زندگی و شوهر و بچه هام را حفظ کنم و دلخوش باشم به همین زندگی و امکاناتی که دارم و تازه خیلی ها حسرتم را می خورند.
دو سال پیش وقتی تازه کرونا شروع شده بود برای همون رفیق فابریک درد و دل کرده بودم و بهم پند و نصیحت داده بود که تو خداراشکر مشکل خاصی نداری و شوهرت هم آدم معقولی هست و الکی زندگی ات را خراب نکن و ناشکری نکن و بچسب به زندگیت. بهم گفته بود: دوستم دل دشمنای خودت را شاد نکن.
گاهی میرم این حرفهاش را می خونم که یادم بیاد دو سال پیش دوست دلسوزی داشتم که براش آرامش من و خانواده ام مهم بود.
خلاصه هیچی ارزش اینو نداره که من بخوام غصه بخورم یا زندگی خودم و شوهرم و بچه هام را به هم بریزم. پس هدف مهم زندگی من حفظ آرامش خودم و خانواده ام هست.
خدایا شکرت. یک شکر تو از هزار نتوانم گفت...
- ۰۱/۰۱/۱۳
البته امیدوارم این حفظ ارامش ، منجر به سکون و رکود و عادت نشه . عادت منجلابیست که مبتلایانش را ذره ذره غرق میکند .
آرامشتان پایدار