چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
  • ۰
  • ۰

ادامه میدیم...

امروز یکشنبه 28 فروردین بود. دیشب به سلامتی مهمونی انجام شد. ولی حسابی هم خسته و هلاک شدم. جوری که شب از خستگی خوابم نمی برد. چند تا پست گذاشتم توی اینستا...امروز روزه بودم ولی بیشتر در حال استراحت و ولو شدن... بعدازظهرها حسابی ضعف می کنم. 

فعلا درگیر همین کارهای روزمره هستم و روزه داری و گاهی پستهای کوتاه و خاطره گونه گذاشتن. نتونستم فعلا چیز جدی ای بنویسم. منطورم داستان یا کار هدفمندی هست. ولی فعلا از همین بودن خودم هم لذت می برم. 

مگه آدم قراره چیکار کنه توی زندگی؟ ما که معلوم نیست مثلا فردا زنده باشیم یا نه... پس خداراشکر فعلا داریم همینجور زندگی می کنیم و لذت می بریم و سعی می کنم خاطرات خوش بسازم. 

دوستان دانشگاه هم بی صدا میان لایک می زنند و میرند. درست فازشون را نمی فهمم. ولی فکر می کنم متوجه شدند که جریان چی بوده ولی می خوان هیچی نگن که درگیر نشن و بعد هرچی شد بگن ما خودمون را قاتی نکردیم و به ما ربطی نداشته. ولی در کل نشوندهنده ی ترس و ضعف و انفعال شون هست. 

منم که دارم کار خودم رو می کنم و برام مهم نیست. همین فرمون ادامه میدیم تا ببینیم چی میشه.

  • ۰۱/۰۱/۲۸
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی