چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

چو تخته پاره بر موج ...

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روح سرگردان...

الان اول صبح جمعه 13 خرداد است. فردا و پس فردا هم تعطیله ولی ما برنامه خاصی نداریم. بچه ها درس و امتحان دارند و احتمالا همین اطراف بچرخیم و کتاب بخونیم و فیلم ببینیم تا رد بشه.

همسرم داره کتاب استامبولی ضابطیان را می خونه. سفرنامه استانبول که تازگیا چاپ شده. منم احتمالا بعدش بخونم. چون تازگیا استانبول بودیم خالی از لطف نیست.

کمرم هنوز به شدت درد می کنه و یهو میگیره و برای همین فعلا نمی تونم برم پیاده روی تا این کمر شاه فنر بهتر بشه!

دیشب افتاده بودم روی اون روی سگ خشم و لج با خودم... مرور خاطرات و آزار و اذیت خودم! شب تا صبح هم خواب می دیدم و توی یه هپروتی بودم که فقط خدا می دونه روح من چه مرگش بود! روح بی تاب و خسته و دلتنگ و کلافه ی خشمگین!  خانم مارپل درونم هم فعال شده بود و توی صفحه ی چندین نفر سرک کشیدم و فضولی نمودم! البته هیچ حاصلی هم برام نداره جز عذاب دادن خودم! جز اینکه فحش بدم به اونی که باید و بگم خاک توی سرت که اونهمه رفاقت را زدی نابود کردی! دیگه برای کی می تونی بری از همه جا حرف بزنی و درد و دل کنی؟ من که می دونم با هیشکی دیگه اینجوری نبودی. من اونقدر دور بودم که خیالت راحت باشه دستم به هیشکی نمی رسه و هیچ حرف و خبری جابه جا نمیشه. می تونستی رازهای همه را برام بگی و من از دور فقط تماشا کنم. همه را بشناسم و همه چی را بدونم ولی مثل یه روح سرگردان دور باشم و در سایه... روح سرگردانی که تو را بیشتر از همه می شناسه. چرا؟ چون حرفهایی که برای من می زدی در همه ابعاد را برای هیشکی دیگه نمی گفتی. اون آدم ها فامیل بودند، همه همدیگه را می شناختند، همه گره خورده بودید به هم. اگر درباره یکی شون حرفی می زدی گوش به گوش میپیچید همه جا. نمی تونستی با هیچ کدوم درد و دل کنی. توی اون دو سال کرونا اصلا هیچ کدوم رو نمی دیدی. اصلا خیلی دیر به دیر حتی باهاشون تلفنی حرف می زدی. شبانه روز با من بودی. اصلا وقت نداشتی که بخوای دیگه با کسی باشی. با من پشت تلفن بودی که یهو یکی می اومد پشت خطت. می گفتی فلانیه، برم ببینم چی میگه زود برمی گردم. قطع می کردی و جواب اونو میدادی و اصولا خیلی زود برمی گشتی و می گفتی مثلا فلانی بود می خواست اینو بگه یا بپرسه و همین. با هیشکی طولانی حرف نمی زدی جز با من. حتی توی مهمونی هم بیشتر ساکت بودی با بقیه. حتی توی مهمونی هم داشتی با من چت می کردی. شب سال تحویل 2019 را یادته. حتی وسط مهمونی شب سال نو که کلی بزن و برقص و شلوغ بود تو ساکت یه گوشه نشسته بودی و حواست به من بود. داشتی با من چت می کردی. هی عکس و فیلم می گرفتی می فرستادی برای من. می خواستی سال نو را با من شروع کنی. تا لحظه آخر که شمارش معکوس بود و صدای جیغ و هورا فیلم گرفتی. یه نفر اومد باهات روبوسی کنه و تبریک بگه گوشی از دستت افتاد پایین. توی اسانسور و موقع خرید و موقع رانندگی هم داشتی با من حرف می زدی. حالا من چیکاره ام؟! می شناسمت یا نه؟! روح سرگردانم؟ دورم یا نزدیک؟! تو کجایی؟ دقیقا کجایی؟ 

  • ۰۱/۰۳/۱۳
  • رها رها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی