امروز یکشنبه 22 خرداد چهارصد و یک
دیشب رفتیم خونه ی یکی از دوستان همسرم. چند تایی دورهم جمع شدیم و خوش گذشت. پای آقای میم آسیب دیده و رفته بودیم عیادتش. ما و یکی دیگه شیرینی برده بودیم و آقای ش یه دسته گل رز خیلی قشنگ آورده بود. گاهی همین دورهمی های دوستانه و بگو بخندها خیلی انرژی خوبی به آدم میده.
امروز صبح هم رفتم پیاده روی و اومدم. بعد هم با دوستام درباره حقوق زنان و مهریه و طلاق و اینا حرف می زدیم و قوانین ایران و جهان.
بعدش هم خانم برادرم زنگ زده بود درباره مدرسه برای برادرزاده ام بپرسه و اونم کمی دلش پر بود و حرف زد و درد و دل کرد و اینا... گفتم سعی کن خودت و بچه ها را توانمند کنی و برو حتما هر جوری شده رانندگی را یاد بگیر و اینا.
هوا حسابی گرم شده و منم دارم سعی می کنم بازم نوع نگاهم به زندگی و اوقات فراغتم را تغییر بدم. امروز چند تا مطلب درباره ی فیلم جاده فلینی خوندم. بعدش هم خودم یه مطلب کوتاه و قشنگ نوشتم که دو سه نفری که خیلی برام ارزش دارند لایک زدند یا کامنت گذاشتند و لایک این دو سه نفر برام خیلی ارزشمندتر از صد تا لایک الکی از آدم هایی هست که نشناسم یا برام ارزشی نداشته باشند. برام جالب بود که ج نوشت این دقیقا قانون دنیا و قانون عشقه...
چیزی که من همیشه درک کردم و می دونم دنیا روی قوانینی می چرخه و هیچوقت نقض نمیشه... عشق هم قوانین ثابتی داره و اونم نقض نمیشه... برای همین با قلبی آرام و مطمئن میشینم و تماشا می کنم که قوانین چطوری تکرار میشن...
خب می خوام برم نماز بخونم و کمی ورزش کنم و به کارهام برسم و کتاب بخونم. شایدم کمی برم از خونه بیرون. غرق بشم توی همین زندگی قشنگ... زندگی قشنگی که ما هنوز فرصت تجربه کردنش را داریم...
- ۰۱/۰۳/۲۲